بسم الله الرحمن الرحيم
(16) حضور قلب در نماز:
آنگونه كه از آيات وروايات استفاده مى شود، هدف از خلقت عبادت است «وماخلقت الجنّ والانس الاّ ليعبدون» وعبادت، به يك معنا عبادت و به يك معناى ديگر پرستش است .و اطاعت اعم از پرستش مىباشد و بهترين عبادت آن عبادتى است كه انسان را به خداوند نزديكتر كند. به بيان ديگر: تمام عبادات وسيله براى نزديك شدن به خداوند متعال مىباشد، هدف (قربة الى اللّه) است. بر اين اساس، نماز از بهترين عبادات مىباشد.
اهميت نماز، در كلام معصومين « عليهم السلام »
و امّارواياتى كه از معصومين « عليهم السلام » وارد شده است بسيار مىباشد. از آن جمله رواياتى چند ذكر مىگردد:
عن ابى جعفر « عليه السلام » انه قال:(اقرب ما يكون العبد من اللّه اذا كان فى الصلاة):
نزديكترين موقع عبد،به (اللّه)، زمانى است كه در نماز باشد.
و عنه « عليه السلام » انه قال:(احبّ الاعمال الى اللّه عزوجل الصلّوة).:
محبوبترين اعمال پيش خداوندمنان نماز است(1)
و عنه ( عليه السلام ) قال:(ان افضل الاعمال الى اللّه يوم القيامة الصلّوة).:
بهترين اعمال نزد پروردگار در روز قيامت نماز است (2)
و عن ابى الحسن الرضا ( عليه السلام ) قال:(الصلوة قربان كلّ تقى):
نماز شخص با تقوا را به خداوند تبارك و تعالى نزديك مىكند (3)
عن اميرالمؤمنين على « عليه السلام » انه قال:(اوصيكم بالصلّوة التّى هى عمود الدين و قوام الاسلام فلا تغفلواعنها):وصيت مىكنم شما را به نماز، نماز ستون دين است و پايدارى اسلام به آن است،پس از آن غفلت نكنيد (4)
در اهميت نماز همين بس كه اول چيزى كه مورد حسابرسى قرار مىگيرد نماز است. شخصى از امام صادق « عليه السلام »نقل مىكند: كه حضرت فرمود: (انّ اولّ ما يحاسب العبد عن الصلّوة) بعد مىفرمايد:
(فاذا قبلت، قبل سائر عمله و اذا ردّت عليه، ردّ عليه سائر عمله):
هرگاه نماز قبول شود،آنگاه بقيّه اعمال پذيرفته مىشودواگر نمازش رد شد،مابقى اعمال او مردود خواهدبود.
قبولى بقيه اعمال، درگروپذيرفته شدن نماز مىباشد.اين خود حكايت ازاهميت نمازدارد.
--------------------------------------------------------------------------------
1-جامع الاحاديث جلد/ 4 ص /4 حديث 8
2-جامع الاحاديث جلد/4 ص/4 حديث 7
3-عيون اخبارالرضا جلد/ 2 ص/ 7 حديث 16
4-جامع الاحاديث جلد/ 4 ص/ 6 حديث 15 نقل از دعائم الاسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
از جمله حسنات ،"تباكى" در مجالس سوگوارى حضرات معصومين « عليهم السلام » خاصه ،حضرت سيدالشهداء« عليه السلام »مىباشد كه در اين زمينه روايات زيادى از معصومين « عليهم السلام »وارد شده است كه بعضى ازآن روايات بيان شد.
هم چنين "صَرخَه"(1) وصيحه زدن وشيون كردن در عزاى سالار شهيدان كه امام جعفر صادق « عليه السلام » در حق آنان دعا كردند.
به سند صحيح ومعتبر از معاوية بن وهب روايت شده كه گفت :از ابى عبداللّه (امام جعفر صادق « عليه السلام »اجازه واذن دخول در خانه آن حضرت را طلب كردم به من فرمودند: داخل شو،پس من داخل شدم وحضرت را در مصلّى خويش ديدم، نشستم تا نماز حضرت تمام شد پس شنيدم كه با پروردگار خود مناجات مىكند ،حديث طولانى است حضرت در پايان براى زائرين وعزاداران جدّش حضرت سيّدالشّهداء« عليه السلام » وائمه هدى « عليهم السلام »از درگاه خداوند رحمن و رحيم چنين مسئلت مىنمايد:
«...فارحم تلك الوجوه التّى قد غيرّتهاالشّمس ،وارحم تلك الخدود التّى تقلبّت على حفرة ابى عبداللّه « عليهالسلام »وارحم تلك الأعين التّى جرت دموعهارحمةلنا،وارحم تلك القلوب التّى جزءت واحترقت لنا،وارحم الصّرخة التّى كانت لنا...».(3)
«..پروردگارا! رحمت بفرست برآن چهره هائى كه آفتاب آنها را تغيير داده است «كنايه از اين كه براى رفتن به زيارت سيدالشهداء(« عليه السلام » در اثر تابش آفتاب به صورتشان رنگ صورت تغيير مىكند»،خدايا رحمت بفرست برآن گونه هائى كه براى زيارت سيدالشهداء« عليه السلام »دگرگون شده است ورحمت بفرست بر آن چشمهائى كه از روى ترحمّ براى ما اشكشان جارى است ورحمت بفرست بر آن دلهائى كه براى ما آتش مىگيرد ومى سوزد ورحمت بفرست بر كسانى كه براى مصائب ما شيون مىكنند وباصداى بلند صيحه مىزنند (وزَجِهّ وناله مىكنند).
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
1- صيحه سخت، بانگ وفرياد كردن، فغان كردن.لغت نامه دهخدا- ص /192
2-وسائل الشيعه، كتاب الحج باب 37/ از ابواب المزار- ح/7 (19485) ص 321
بسم الله الرحمن الرحيم
تقارن نوروز با غدير
گرچه نوروزعيد باستاني است اما تقارن آن با عيد غدير مي تواند بهانه اي باشد تا واقعةغدير را در اين ايام گرامي داشت
بيان مطلب
آن گونه كه ازتقويم تاريخ استفاده مي شودواقعة غدير خم درروز هجدهم ذوالحجة سال دهم هجري مصادف با روز بيست هشتم اسفندبوده است وآن گونه كه در تاريخ آمده است مدت سه روزبا
ا ميرالمومنين (سلام الله عليه )بيعت كردند ، با اين حساب درواقع روز سوم وبه عبارتي روز پايان بيعت مردم ،مصادف با روز عيد نوروز بوده است ، شايسته است است كه شيعيان اميرالمومنين از اين تقارن استفاده نموده واز اين فرصت براي احياء واقعة غدير استفاده نمايند ومراسم وشادي ورسوماتي كه در اين ايام مرسوم است را به نيت عيدغديرانجام دهند به اين معناكه اگرعيدي
مي دهنديا لباس نو تهيه مي كند يا به ديدن اقوام مي روند ...در تمام اين اعمال به نام عيد غدير انجام دهند تا هم براي اين اعمال ،اجر وثواب كسب نمايند واين واقعة مقدس را گرامي دارند ؛زيرا براي انجام دادن اين اعمال در عيد غدير ثواب زيادي ذكرشده است به عنوان مثال براي عيدي دادن در عيد غدير درروايات آمده است كه «يك درهم عيدي دادن مطابق باصدهزار درهم است ». يعني صد هزار برابر ،علي الظاهر چنين پاداشي براي هيچ امرخيري وارد نشده است چه خوب است كساني كه قصد دارند به فرزندانشان عيدي بدهند به نيت عيدغدير اين كار را انجام دهند تا هم فرزندانشان با اين عيدولايت وامامت بيشتر آشنا شده وهم از اجر اخروي بر خوردار شوند وچه خوب است در هنگام ديدني وملاقات اين دعاي نوراني را بخوانند :
«الحمد لله اللذي جعلنا من المتمسكين بولاية اميرالمومنين والائمة عليهم السلام »
=«حمد خدا را كه قرار دادما را از متمسكان به ولايت اميرالمومنين وائمه عليهم السلام».
بسم الله الرحمن الرحيم
فرق بين گريه از خوف خداوند عزّوجلّ و بر مصائب اهل بيت معصومين « عليهم السلام »با گريه براى مشكلات وگرفتاريها:
همانگونه كه درباره محبّت؛ بين محبت معنوى ومادى فرقهائى وجود دارد كه به بعضىاز آنهااشاره شد،هم چنين بين گريه براى امور دنيوى ومادى با گريه براى امور اخروى ومعنوى وبه بيانى ديگر،گريه مؤمن با گريه غير مؤمن فرقهائى دارد كه به چند نمونه از آن اشاره مىشود:
(الف): كسانى كه ايمانشان ضعيف است وتقوا ندارند ،در مقابل مشكلات وگرفتاريهاعاجزند واميدى ندارندوصابر نيستند جزع وفزع وبى تابى مىكنند ،امّا مؤمنين هيچ گاه براى امور دنيوى گريه نمىكنند زيرا در مقام تسليم ورضا مىباشند وراضى به آنچه كه پيش آيد، هستند ودر مقابل مشكلات صبر مىكنند.
(ب) :كسانى كه فقط به دنيا فكر مىكنند وغافل از امر آخرت ودين هستند اگر مشكلى نداشته باشند اصلاً گريه نمىكنند بخلاف مؤمنين چون معتقدبه قيامت هستند از خوف عذاب الهى گريانند.
گريه بر هر درد بى درمان دواست چشم گريان چشمه فيض خداست
گريه براى مصائب اهل بيت( عليهم السلام )از شعائردين است .
فرق مابين گريه از خوف مقام خداوند متعال وقبر وقيامت وگريه براى مصائب اهل بيت ( عليهم السلام ) خاصّه حضرت سيدالشهداء( عليه السلام )به اين است كه: افضليت ولطف گريه از خوف خدا وقيامت در صورتى است كه درخفا باشد، خاصّه در دل شب ،دور از ديد مردم، در خلوت انس با پروردگار ؛ اما گريه براى اهل بيت « عليهم السلام »خاصّه حضرت ابى عبداللّه الحسين سيدالشهداء « عليه السلام » از شعائر دين است ؛ لذا لطف آن در آشكارا ودر بين مردم بودن مىباشد واين معنا از روايات وارده وسيره معصومين « عليهم السلام »استفاده مىشود.
ازحضرت صادق « عليه السلام »منقول است كه حضرت امام زين العابدين « عليه السلام »بعد از واقعه كربلا، چهل سال برپدر بزرگوار خود گريست، ودر اين مدت روزها روزه داشت وشبها به عبادت قيام داشت وغلام آن حضرت هنگام افطار آب وطعام براى آن جناب حاضر مىكردودر پيش آن جناب مىنهادوعرض مىكردميل بفرمائيد مولاى من! حضرت مىفرمود:«قُتِل ابن رسول اللّه جائعا قُتِل ابن رسول اللّه عطشانا»يعنى من جگونه آب وطعام بخورم وحال آن كه پسر رسول خدا « صلىالله عليه وآله »را با شكم گرسنه ولب تشنه شهيد كردند. واين كلمات را مكرر بيان مىفرمود وگريه مىكردتا آن كه طعام وآب را با آب ديده واشگ ممزوج ومخلوط مىداشت وپيوسته بدين حال بود تا خداى خود را ملاقات كرد.(1)
لذا فقها ومراجع عظام وعلماء وبزرگان دين هميشه سعى بر اين داشته ودارند كه مجلس عزادارى برپا كرده وخود در آن مجالس شركت نموده ودر مقابل ديگران براى مصائب اهل بيت « عليهم السلام »اشك ريخته وگريه كنند.
------------------------------------------------------------------------------------------------ منتهى الامال ج 1 ص 449
بسم الله الرحمن الرحيم
دفع وهم =
شبهه اى راكه بعضىالقاء مىكنند وبه موجب آن از بعضى از روايات چشم پوشى مىكنند اين است كه اين گونه روايات انسان را جَرى مىكند وبه عاصى جرأت ارتكاب گناه ومعصيت را مىدهدواورا اميدوار نموده ودر نتيجه موجب اسرار عاصى در معصيت مىشود، به اين بيان كه هرچه ميخواهى بكن با يك تباكى تمام گناهانت آمرزيده مىشود وازاهل بهشت مىشوى وبعضى از مردم بر اين باورند ولذاازارتكاب هيچ گناهى دريغ ندارند ومرتكب هر گناهى كه دوست داشته باشند مىشوند وميگويند ما در عاشورا عزادارى مىكنيم وهمان عزادارى ما را نجات مىدهد.
در دفع اين وهم بايد چنين گفته شود:
كه درست است كه شركت در مراسم عزادارى سالار شهيدان حضرت ابى عبداللّه الحسين « عليه السلام »از اهميت خاصى بر خورداراست وخداوند تبارك وتعالى هر گونه حركت دراين دستگاه را موجب آمرزش گناهان قرار داده است حتى "تباكى"،
اما نكته اى راكه بعضى از مردم از آن غفلت دارند واين غفلت موجب شده است كه
عدّه اى جرأت پيدا كنند وبه فكر ترك گناه نباشند وبه پيروى از هواى نفس وشيطان به هرگناهى روى آورند وتقوا را پيشه خود قرار ندهند ودسته اى ديگر اينگونه احاديث را جعلى بدانند،اين است كه (اين حسنات در صورت قبولى موجب نجات است).
بيان مطلب :
جاى هيچ شك وترديدى نيست كه اگر خداوند تبارك وتعالى يك حسنه را قبول كند قطعا پاداشش بهشت است ولذا اگر به آيات ورواياتى در باره حسنات ذكر شده است توجه شود اين معنا قطعى است كه حسنات وخوبيها موجب آمرزش گناهانند «انّ الحسنات يذهبن السيئات»(1) انجام دادن حسنات موجب از بين رفتن گناهان مىشود ودر جاى ديگر خداوند تبارك وتعالى وعده داده است كه نه تنها گناهان را مىآمرزد،بلكه گناهان را به حسنات تبديل مى كند
«يبدل اللّه سيئاتهم حسنات»(2).اما نكته اى كه مورد غفلت واقع شده است وكمتر به آن توجه مىشود قبولى حسنات است به اين بيان: اگر مطلب اين گونه بود كه اگر كسى كار نيكى انجام دهد اهل بهشت است، شرطى نداشت اشكال وارد بود اما خداوند متعال تمام اين حسنات را مشروط قرار داده است به قبولىوشرط قبولى اعمال وحسنات راداشتن تقواقرار داده است،«انّمايتقبل اللّه من المتقين» (4) (3)
با حفظ اين معنا ديگر جايى براى اين توهّم باقى نمىماند كه هرچه خواستى بكن با يك حسنه گناهانت آمرزيده مىشود واين از القائات شيطان است تا نگزارد كه مردم تقوا را پيشه كنند.
به بيانى ديگر زمانى اين اعمال موجب نجات مىشود كه انسان تقوا را پيشه كند وبديهى است كه قبولى حسنات حتى يك حسنه موجب نجات وپاداشش بهشت است ؛ زيرا خداوند متعال سريع الرضاست وغفار الذنوب است واو وعده داده است كه از متقين قبول مىكند واگر كسى با تقوا شد حتى يك حسنۀ او موجب نجاتش مىشود ؛ زيرا خداوند وعده داده است و
«انّ اللّه لا يخلف الميعاد».(5)
--------------------------------------------------------------------------------
1-سوره هود آيه 114
2- سوره فرقان آيه 70
3-سوره مائده آيه 27
4- براى اهل ادب اين معنا پوشيده نيست كه انما دلالت بر حصر مىكند يعنى اين است وجز اين نيست.
5- سوره رعد آيه 31
بسم الله الرحمن الرحيم
خامسا= اين جمله اى كه در روايت آمده كه اگر كسى يك قطره اشك بريزد براى مظلوميت حضرت سيدالشهداء« عليه السلام »موجب آمرزش گناهان مىشود شايد كنايه از اين باشد كه كسى كه مؤمن نباشد حتّى نمىتواند يك قطره اشك براى امام حسين « عليه السلام »بريزد واين بيانگر اهميت گريه براى حضرت سيدالشهداء« عليه السلام » مىباشد.
مانند اين روايت حديثى از رسول اللّه « صلىالله عليه وآله »آمده است كه اگر كسى دو ركعت نماز بخواند بطورى كه در آن حضور قلب داشته وفكرش درامردنيا(جاى ديگر) مشغول نباشد گناهان او آمرزيده مىشود .
«قال رسول اللّه( صلىالله عليه وآله ):«من صلّىركعتين،لميحدث فيهمانفسه بشىٍ منالدنيا،غفرله ماتقدّم من ذنبه»(1)
شايد مقصود حضرت اين باشد، كسى كه تقوا ندارد ومؤمن نيست حتّى نمىتواند دو ركعت نماز با حضور قلب بخواند
سادسا= گريه واشگ از امتيازات مؤمنين است ،امّابراى آمرزش گناهان خداوند تبارك وتعالى براى كسانى كه"تباكى" مىكنند (يعنى خود رابه صورت گريه كنندگان در مىآورند) وعده داده است .
از آنجائى كه خداوند تبارك وتعالى داراى فضل ورحمت است وغّفار الذّنوب است وسيدالشهداء« عليه السلام »سفينة النجاة است ولذا هركسى به هر نحوى وهرصورتى براى اقامه عزادارى سيدالشهداء« عليه السلام »وزنده نگاه داشتن راه آن حضرت قدمى بردارد، موجب خوشنودى خداوند متعال مىباشدودر نتيجه موجب آمرزش گناهانش مىشود ولذا روايات زيادى ازائمه معصومين « عليهم السلام »به مارسيده است كه حتّى تباكى براى حضرت سيدالشهداء« عليه السلام »موجب آمرزش گناهان مىشود.
قال ابن طاووس روى عن ال الرسول ( عليهم السلام )انهّم قالوا«:...من بكى وابكى واحدافله الجنّه ومن تباكىفله الجنّه» (2)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- المحجة البيضاء، ص 349
2- بحارالانوارج 35 ص 377 باب 18
بسم الله الرحمن الرحيم
دفع وهم:
بعضى از كسانى كه با معارف اسلامى آشنا نيستند وهميشه خواسته اند مسائل رااز منظر طبيعى ومادّى وفيزيكى مورد بررسى قرار دهند، به اين گونه روايات كه مىرسند بلا فاصله از آن چشم پوشى مىكنند ومى گويند با عقل سازگار نيست، چطور ممكن است يك انسان گنه كار با يك قطره اشك تمام گناهانش آمرزيده شود وحتّى بعضى سوء استفاده از اين معنا كرده ومى گويند هر گناهى كه مىخواهى بكن با يك قطره اشك تمام گناهانت بخشيده مىشود وهمين فكر اورا نسبت به ارتكاب معاصى وگناه جَرى مىكند ؛ لذا عدّه اى با اين انديشه آمده اند ودلالت اين گونه روايات را زير سؤال برده ودر نتيجه از قبول آن خودارى نموده اند وبر آن شده اند كه اين گونه روايات را رَد كنند.
اما بايد در پاسخ به كسانى كه در مقابل اين گونه از روايات عجولانه اظهارنظرمىكنند، چنين گفت :
اولاً= فقه الحديث امرى است تخصّصى ونياز به آشنابودن با فرهنگ اسلام دارد چه بسا رواياتى كه براى درك معناومفهوم آن بايد سالهازحمت كشيده ومقدمات علمى وعملى را فراهم نموده،تابتوان جان كلام ائمه هدى ومعصومين « عليهم السلام »رادرك نمايد،اين سرمايه اى نيست كه هر كسى بتواند به سادگى به آن دست بيابد
ثانيا= درپاسخ كسانى كه مىگويند چطور با يك قطره اشك تمام گناهان آمرزيده مىشود بايد گفت :
گريه واشگ عِدل توبه است، بدين معنا ؛ چطور اگر كسى از گناهان خود پشيمان شود وتوبه كند خداوند تبارك وتعالى تمام گناهان او را مىبخشد، همينطور اگر كسى براى مظلوميتّ وشهادت حضرت سيدالشّهداء« عليه السلام »يك قطره اشك بريزد تمام گناهانش آمرزيده مىشود، به بيانى ديگر خداوند غفور وبخشنده ومهربان راههائى را براى آمرزش بندگان قرار داده است كه از آن جمله عزادارى و گريه كردن براى مظلوميت اهل بيت عصمت وطهارت« عليهم السلام »خصوصاسالار شهيدان حضرت ابى عبداللّه الحسين « عليه السلام »مىباشد.
ثالثا= گريه براى مظلوميت اهل بيت « عليهم السلام »يك سرمايه ايست كه هر كسى لياقت وتوفيق آن را ندارد ؛ زيرا گريه واشك ثمره محبت شديداست تا علاقه فراوان نباشد اشك جارى نمىشود وعلاقه زياد ثمره معرفت وشناخت است وتا شناخت ومعرفت نباشد علاقه زياد پيدا نمىشود ومعرفت هم تا تقوا وايمان واقعى نباشد پيدا نمىشود ولذااين امتيازى است كه خداوند به مؤمنين عطا فرموده است ،اگر كسى خواسته باشد از اين امتياز يرخوردار شود بايد در سلك مؤمنين قرار گيرد ولذا در روايتى از رسول اللّه « صلىالله عليه وآله » آمده است كه براى شهادت حضرت سيدالشهداءامام حسين« عليه السلام »حرارتى در قلوب مؤمنين مىباشد كه هرگزبه سردى نمىگرايد.
قال رسول اللّه ( صلىالله عليه وآله ):«انّ لقتل الحسين حرارة فى قلوب المؤمنين لاتبردابدا»
روى اين حساب است كه هر چه ايمان قوىتر باشد معرفت وشناخت زيادتر مىگردد وهرچه معرفت بيشتر شود، علاقه ومحبّت بيشتر مىشود وهر چه محبّت بيشتر شود حزن واندوه وحرارت در قلب زيادتر مىشود ولذا ايمان امام عصر حضرت بقية اللّه الاعظم حجةبن الحسن العسگرى عجل اللّه تعالى فرجه الشريف ارواحناله الفداه از همه بيشتراست ولذاحزن واندوه آن حضرت نسبت به عزادارى براى جدّش از همه بيشتر مىباشد ،بطورى كه در زيارت ناحيه مقدسه آمده است :«...ولاندبنّ عليك صباحاومسائا...ولابكينّ عليك بدل الدموع دما...»
مىفرمايد:ياجدا !براى تو صبح وشب گريه مىكنم واشك مىريزم...اگر اشك چشمم تمام شود خون گريه مىكنم...
رابعا= هراشك وگريه اى كه اين ارزش را ندارد، چه بسا كسانى كه براى مشكلاتى كه دارند گريه مىكنند براى گرفتاريهاى خود اشك مىريزند اگر مشكلى نداشته باشند اصلاً گريه اى ندارند اما بخلاف گريه اى كه مؤمنين در عزادارى مىكنند، در هر زمانى ودر هر مكانى ودر هر موقعيتى ولو هيچ گرفتارى ومشكلى هم نداشته باشند در بهترين موقعيت هم باشند همين كه نامى از مصائب اهل بيت « عليهم السلام »برده شود يا ايام عزادارى فرا برسد آن حرارت نمىگزارد كه آنهابى تفاوت باشند ،مؤمنين شادى وغم خود را با شادى وغم اهل بيت وفق مىدهند اگر آنها عزادارنداينان هم عرادار
مى باشندولو هيچ مشكلى نداشته باشند بلكه اگر خبرهاى مسرّت بخش وخبرهاى خوشى هم به ايشان برسد آنان رامسرور وخوشحال نمىكند ؛چون ايام عزاداريست ،بطور مثال اگر روز عاشورابراى مومنى هر گونه خبر خوشى بياورند او را شاد ومسرور نمىكند ؛زيرا آن حرارت شهادت سيدالشهداء« عليه السلام »در قلب او اجازه ورود سرور وشادى را نمىدهد، طوبىلهم ثم طوبى لهم .
بسم الله الرحمن الرحيم
(15)گريه واشك
يكى ديگر از ثمرات معرفت، گريه واشك براى شهيدان مظلوم، خاصه شهيدان ومظلومين خاندان عصمت وطهارت« عليهم السلام » بالاخص سيد مظلومان وشهيدان حضرت ابى عبداللّه الحسين « عليه السلام »كه دراين باره روايات زيادى از حضرات معصومين « عليهم السلام »ذكر شده است كه به بعضى از آنها اشاره مىشود.
جعفربن محمّد بن قولويه فى (المزار)...عن ابيعبداللّه ( عليه السلام )قال سمعته يقول :«انّ البكاء والجزع مكروهٌ للعبدفى كلّ ما جزع ما خلاالبكاءعلى الحسين بن على ( عليهم االسلام )فانّه فيه ماجورٌ ».(1)
ابن قولويه در مزار از پدرش...از امام صادق « عليه السلام »روايت كرده كه از حضرت شنيدم كه مىفرمود: گريه كردن وبى تابى در هرجزئى بر بنده اى مكروه است مگر گريه بر حسين بن على « عليهماالسلام » كه در آن اجر وثواب مىباشد.
گريه در اسلام از امتياز خاصىّ برخوردار است وسرمايه اى بزرگ به شمار مىرود، ودر روايات ودر ادعيه نسبت به اهميت آن توجّه خاصّى شده است واين امتيازيست كه تنها مؤمنين از آن بر خوردارند،
ودر باره اهميت آن همين بس كه در بعضى از روايات آمده است كه يك قطره اشك موجب آمرزش گناهان مىشود
حال اين اشك زمانى از خوف خدا جارى مى شود وزمانى براى عزادارى اهل بيت عصمت وطهارت « عليهم السلام » براى ظلمهائى كه نسبت به آنها روا داشته اند ،خاصهّ حضرت سيدالشهداء« عليه السلام »كه در باره عزادارى وگريه براى مصائب آن حضرت روايات زيادى وارد شده است كه از آن جمله همان روايت به سند معتبر از"ريّان بن شبيب" است كه گفت:در روز اول محرم به خدمت حضرت امام رضا « عليه السلام »رفتم ،فرمود:«... يابن شبيب ان كنتَ باكيالشىٍ فابكِ على جدىّ الحسين بن على ( عليهماالسلام )...الى ان قال يابن شبيب ان بكيتَ على الحسين( عليه السلام )حتى تصير دموعك على خدّيك غفراللّه لك كل ّ ذنبٍ اذنبته صغيراكان أوكبيراقليلاً كان أوكثيرا...»(1)اى پسر شبيب اگر گريه مىكنى براى چيزى، پس گريه كن براى حسين بن على « عليهماالسلام »...اى پسر شبيب اگر گريه كنى بر حسين « عليه السلام »تاآب ديده تو بر روى تو جارى شودحق تعالى جميع گناهان صغيره وكبيره تورابيامرزد، خواه اندك باشد خواه بسيار...
فضيل بن يساراز امام جعفر صادق « عليه السلام »روايت كرده كه فرمودند: كسى كه ياد ماكند وبه اندازه بال مگسى اشگ از ديدگانش جارى شود خداوندگناهان اورا مىآمرزد.
عن ابى عبداللّه ( عليه السلام )قال :«من ذكرناعنده ففاضت عيناه ولو مثل جناح الذباب غفراللّه له ذنوبه ولو كانت مثل زبدالبحر».(2)
-----------------------------------------------------------------------
1- وسائل الشيعه / باب استحباب البكاء / حديث 13/ و فى كاملالزيارات / (ما خلا البكاء و الجزع)/ ص 100
2- وسائل الشيعه ج 10باب استحباب البكاءلقتل الحسين « عليه السلام »ح 5
3- وسائل الشيعه باب 66 من ابواب المزارباب استحباب البكاء لقتل الحسين « عليهالسلام »ح 1.
بسم الله الرحمن الرحيم
(13-14)خضوع وخشوع
يكى ديگر از ثمرات معرفت خضوع وخشوع مىباشد، به اين معنا آنچه كه موجب مىشود تا انسان خشوع پيدا كند يقين به معاد است واين يقين زمانى حاصل مىشود كه مؤمن باشد، مؤمنان به آخرت يقين دارند و يقين انسان را خاشع قطعى وخاكسار يقينى مىسازد.
فرق خضوع با خشوع:
"خشوع" مربوط به قلب انسان (جانحه)است،برخلاف "خضوع "كه وصف اعضاى ظاهرى و(جارحه)است.ازاين روتصنّع ورياپذير است، در حالى كه در خشوع ،ريا راه ندارد.(1)
سؤال ؟
مسئله معاد امرى است بديهى واز مسائلى است كه در همه اديان الهى به آن اشاره شده است واز اعتقادات مردم مىباشد اما با علم به اين معنا
مع الوصف چرا تنها مؤمنين هستند كه از ياد قيامت داراى خوف ووحشت هستند وداراى خضوع وخشوع مىباشند؟
در پاسخ از اين سؤال بايد گفت: آنچه كه موجب مىشود تا انسان حالت خضوع وخشوع پيدا كند علم نيست بلكه معرفت است ،اگر بنا بود با حصول علم حالت خشوع در قلب انسان پيدا شود تمام كسانى كه اعتقاد به قيامت دارند واهل كتاب هستند بايد از اين امتياز بر خوردار بودند، در حالى كه فقط مؤمنين هستند كه از اين امتياز بر خوردارند ؛ زيرا علم به تنهائى نمىتواندقلب انسان را متحوّل كند بلكه بايد يقين به علم كه همان معرفت است در قلب پيدا شود ودر ابتدا فرق بين علم ومعرفت بيان شده است واين معرفت در صورتى پيدا مىشود كه انسان تقوا را پيشه كند ودر سلك متقين قرار گيرد ولذا كسانى كه تقوا ندارند نه خوفى از قيامت ونه ترسى از عذاب دوزخ دارند در نتيجه حالت خشوع وخضوع درامر آخرت درآنها راه ندارد، بخلاف مؤمنين، در عين آن كه اميد به رحمت الهى دارند ورجاء واثق به نجات دارند اما در مقابل مقام الهى آنچنان خوف دارند وآنچنان به معاد ايمان دارند كه از خوف آن در مقابل خداوند تبارك وتعالى حالت خضوع وخشوع دارند وهرچه ايمان قوىتر باشد حالت خضوع وخشوع بيشتر مىشود،بطورى كه از ادعيه هاى كه از معصومين « عليهم السلام »به ما رسيده وكلماتى كه در مناجات با خداوند عز وجل داشته اند به خوبى اين معنا مشهود است ولذا در قرآن يكى از علائم مؤمن را خشوع در نماز ذكر كرده است «قد افلح المؤمنون الذين هم فى صلاتهم خاشعون» (2) وازثمرات خضوع وخشوع گريه واشك است واين گريه در اسلام مطلوب است وخداوند اين گريه را دوست دارد وهر چه ايمان قوىتر باشد معرفت بيشتر وهرچه معرفت ريادتر باشد خضوع وخشوع بيشتر وهر چه حالت خضوع وخشوع بيشتر گريه واشگ فراوانتر خواهد بود بطورى كه در سيره امام زين العابدين« عليه السلام » آمده است وقتى سر از سجده بر مىداشتند بقدرى اشك مىريختند كه خاك زير صورت آن حضرت گِل مىشده است ولذا روايات زيادى دراين زمينه وارد شده است به اين بيان كه گريه كردن از خوف خداوند چقدر ثواب دارد كه به بعضى از آنها اشاره مىشود .
عن جعفربن محمدعن ابيه ( عليهماالسلام )قال: قال رسول اللّه ( صلىالله عليه وآله )«طوبى لصورةنظر اللّه اليهاتبكى على ذنبٍ من خشية اللّه لم يطّلع على ذلك الذنب غيره».( 3)
امام جعفر صادق از پدرش امام محمد باقر « عليهماالسلام » فرموداز قول جدشان رسول اللّه « صلىالله عليه وآله »:خوشا به حال آن كسى كه خداوند متعال نظر به صورت او مىكند در حالى كه از خشية الهى براى گناهش گريه مىكند گناهى كه كسى جز او از آن خبر ندارد.
عن ابيعبداللّه « عليه السلام »قال: مامن عينٌ الاّوهى باكيةٌيوم القيامةالاّ عينابكت من خوف اللّه (4)
هيچ چشمى در روز قيامت نيست مگر آن كه گريان است به جز چشمى كه از خوف خدا گريه كرده باشد.
--------------------------------------------------------------------------------
1- تفسير تسنيم ج 3 ص 164
2- سوره المؤمنون آيه 1و2
3- وسائل الشيعه باب استحباب كثرة البكاء من خشية اللّه ج 15/ ح 20339
4- اصول كافى ج 2 ص 482
بسم الله الرحمن الرحيم
(10)قلب سليم يا مقام تسليم
يكى ديگر از ثمرات معرفت رسيدن به مقام تسليم است ودر واقع داراى قلب سليم شدن است واين مقام را بالاتر از مقام صبر ورضا وشكر وتوكّل دانسته اند.وكسى كه به اين مقام دست يابد در هيچ امرى چون وچرا نكند ومطيع محض است چه بسا كسانى كه ايمان دارند اما به اين درجه راه نيافته اند وگرفتار هواى نفس وحب نفس هستند در بسيارى از مسائل دچار شك وترديد مىشوند وآن علاقه ووابستگى به دنيا اجازه نمىدهد كه مطيع محض باشند اما كسانى كه تقوا را پيشه خود كرده اند ودر سلك مؤمنين قرار گرفته اند در اثر ترك گناه ومعصيت به بركت تقوابه اين مقام نائل مىشوند كه در برابر احكام الهى تسليم هستند.
ولذا در روايت آمده است از "مأمون رقىّ " كه گفت در خدمت آقايم حضرت صادق ( عليه السلام )بودم كه وارد شد "سهل بن حسن خراسانى" وسلام كرد بر آن حضرت ونشست وگفت يابن رسول اللّه از براى شما است رأفت ورحمت وشما اهل بيت امامتيد چه مانع هست شما را كه از حق خود بنشينى، با آن كه مىيابى از شيعيانت صد هزار نفر كه مقابلت شمشير بزنند؟ حضرت فرمودند: بنشين اى خراسانى «رعى اللّه حقك»، پس فرمود: اى حنيفه!تنور را گرم كن، پس آن كنيز تنور را گرم كرد كه مانند آتش سرخ شد وبالاى آن سفيد گرديد، آن گاه فرمود اى خراسانى! برخيز ودر تنور بنشين، مرد خراسانى عرض كرد اى آقاى من، يابن رسول اللّه مرا عذاب مكن به آتش واز من بگذر، خدا از تو بگذرد، فرمود: از تو گذشتم، پس در اين حال بودم كه "هارون مكىّ" واردشد ونعلينش را به انگشت سبّابه اش گرفته بود عرض كرد: السّلام عليك باين رسول اللّه ( صلىالله عليه وآله ) حضرت فرمودند: بينداز نعلين را از دستت ودر تنور بنشين، راوى گفت: كه هارون كفش را از دست انداخت ودر تنور نشست وحضرت رو كرد به مرد خراسانى وشروع كرد با حديث خراسان گفتن، مانند كسى كه آن رامشاهده مىكند،پس فزمود بر خيز اى خراسانى ونظر كن به داخل تنور، گفت: بر خاستم ونظر كردم در تنور، ديدم هارون را كه چهار زانو نشسته است، آ ن گاه از تنور بيرون آمد وبر ما سلام كردوحضرت فرمودند: در خراسان چند نفر مثل اين مرد هست؟ گفت: به خداقسم يك نفر نيست. فرمود: ما خروج نمىكنيم در زمانى كه نمىبينى در آن پنج نفر كه معاضد(بازو) باشند از براى ما، ما داناتريم به وقت خروج .(1)
نكته اى كه از اين حادثه بايد آموخت اين است كه: در ظاهر هردو ادعاى ايمان داشتند وخود را از شيعيان مىناميدند، پس چه شد كه يكى بى درنگ داخل تنور مىشود وديگرى چنين جرأتى را در خود نمىبيند؟ فرقى كه بين آن دو بود در اين بود كه آن مؤمن واقعى بود ودر اثر تقوا وپرهيزكارى به مقام ودرجه تسليم رسيده بود وباور داشت كه امام وحجة اللّه ( عليه السلام )اطاعتش لازم ودر امتثال امر او هيچگونه آسيبى به او نمىرسد.واين از فوائد تسليم بودن است .وباز در روايت آمده است كه شخصى به خدمت امام( عليه السلام ) شرفياب شد وعرضه داشت :اگرشما بفرمائيد نيمى از انار حلال است ونيمى ديگر آن حرام، بدون هيچ ترديدى آن نيمى را كه فرموديد حلال است ،مىخورم واز خوردن نيم ديگر آن اجتناب مىكنم . "سفيان بن عبينه" گفت: از امام صادق « عليه السلام »معنى آيه شريفه « الاّ من اتى اللّه بقلب سليم» =«بجز كسى كه با قلب سليم به پيش خداوند آيد»پرسيدم. قال:«القلب السليم الذي يلقى ربه وليس فيه احد سواه. قال: وكل قلب فيه شرك او شك، فهو ساقط. وانما ارادوا بالزّهد فى الدنياليفرغ قلوبهم للآ خرة»:آن حضرت فرمودند: قلب سليم، قلبى است كه خدايش را ملاقات كندودردل او جز خدا نباشد. وفرمودند كه: هر قلبى كه در آن شرك يا شك باشد، ساقط است و(انبياء واولياءخداوند)زهد دنيا را اختيار كردند تا دلشان براى آخرت فارغ باشد.(2)
بعضى از عرفا گويند كه مؤمنين از حكماء نزديكتر به مقصد ومقصود مىرسند ؛ زيرا كه آنها قدم را جاى پاى پيامبران مىگزارندوحكما مىخواهند با فكر وعقل خود سير كنند .والبته آن كه تسليم راهنمائى الهى شد از راه مستقيم - كه اقرب طرق است -به مقصود مىرسد وهيچ خطرى از براى او نيست .لكن آنكه با قدم خود سير كند چه بسا در هلاكت افتدوراه را گم كند.(3)
بديهى است كه اگر ايمان ضعيف باشد وتقوا نباشد بعد از رسيدن به علم هم حاضر به امتثال امر نيست وبا آن كه علم دارد اما چون معرفت ندارد باز پيروى از هواى نفس مىكند وسر پيچى از فرمان الهى ولذا چه بسا حكمائى كه از راه حكمت به بسيارى از حقايق پى بر ده اند اما چون اسير نفس بوده بر خلاف آن چه كه حق بوده عمل كرده اند وپيروى از پيامبران نكرده واگر حكيم الهى ومتدين وپيرو بوده باشد ودر سلك متقين قرار گرفته باشد داراى قلب سليم است وبراى رسيدن به مقصد تسليم محض ومتعبد به تمام معنا مىباشد.واگر به دنبال حكمت مىرود براى تحصيل علم وآشنائى با معارف است واگر تقوا نباشد خود اين علم وحكمت براى او حجاب ديگرى رامىآورد.
اعاذنااللّه من شرور انفسنا.
--------------------------------------------------------------------------------
1- منتهى الامال ج 2 ص 141
2- اصول كافى ج 3 باب الاخلاص ح 5 ص 26
3- شرح حديث جنود عقل وجهل ص 402