معرفی وبلاگ
معارف اسلامی توسط: سید محسن فروغی
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 150017
تعداد نوشته ها : 226
تعداد نظرات : 15
Rss
طراح قالب

    بسم الله الرحمن ارحيم  

(13)در لذائذ دنيوى ومادى گرفتارى است، كسانى كه از ياد خداوند متعال غافلند وپيروى از هواى نفس مى‏كنند اينها در زندگانى گرفتارند، خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد: «ومن اعرض عن ذكرى فانّ‏ له معيشةً ‏ضنكا»(1): كسانى كه از ياد من(خداوند متعال) دورى كنند زندگانى آنها تنگ مى‏شود.لذا اگر كسى با افرادى كه تقوا ندارند واز ياد خداوند متعال غافل هستند ارتباط داشته باشد مى‏داند كه چقدر در زندگى گرفتارند ممكن است از نظر ظاهرى زندگى خوبى داشته باشند اما درواقع چون خدا را فراموش كرده ‏اند گرفتار مشكلات فراوانى هستند كه مى‏توان به سلب ونداشتن آرامش وترس واضطراب آنها اشاره كرد، ترس از جان ومال و...

 

    اما در لذائذ معنوى وايمانى هيچ گونه گرفتارى وجود ندارد زيرا خداوند تبارك وتعالى مؤمنين را از آرامش خاصى بر خوردار نموده است «هوالذى انزل السكينة فى قلوب المؤمنين...»(2)

 

    (14)لذائذ دنيوى ومادى عوارض جنبى‏به همراه دارد،مانند بيمارى وآبروريزى وكوتاهى عمر و...

 

     اما در لذاتذ معنوى نه تنها هيچ گونه عارضه‏اى ندارد بلكه اگر مشكلى هم در كار باشد باآن برطرف ساخته وزندگى معنا ومفهوم پيدا مى‏كند.

 

    (15)درلذائذ مادى ودنيوى ،دررسيدن ووصال به آن ،سردى وخاموشى است، تصور مى‏كند كه اگر به مطلوب ومحبوب نفس خود برسد آن ذوق وشوق باقى مى‏ماند اما بعد از وصال آنچه كه در خيال خود دارد از بين ميرود ودر نتيجه آن شور وعشق وحرارت به سردى مى‏گرايد.

 

    اما در لذائذ معنوى وايمانى چون عشق حقيقى مى‏باشد نه تنهاوصال، سردى به همراه ندارد بلكه هرچه به محبوب نزديك‏تر شود عشق وعلاقه ودلبستگى زيادترمى شود.

 

    (16)لذائذ مادى ودنيوى در بعضى از موارد مانند سراب است،تا به آن دست نيافته خيال مى‏كند كه سعادت وكاميابى در آن است اما زمانى كه به آن رسيد متوجه مى‏شود كه سرابى بيش نيست وعمر گرانبهاى خود را تلف نموده وجوانى خود را تباه كرده بدون اينكه بهره وسودى برده باشد ولذا دنيا طلبان بعد از آنى كه جوانى خود را از دست دادند وبه دوران ضعف وسستى عمر خود مى‏رسند چون هرچه كردند براى هواى نفس بوده وهيچ گونه كمالى به دست نياورده، احساس مى‏كند كه هيچ ندارد واز زندگى نه تنها لذت نمى‏برد چون غرائز در آن خاموش شده‏است ،قلب اورا هم‏كه ظلمت گناه گرفته است وشيطان اورا تسخير خودنموده‏ است ولذا ديگر نه ازلذائذ دنيوى ومادى لذتى مى‏برد ونه از لذائذ معنوى وايمانى (اعاذنااللّه من شرورانفسناواعمالنا).

 

    اما در لذائذ معنوى وايمانى چون عشق حقيقى مى‏باشد وسرابى در كار نيست وحقيقت است وحقيقت جاودانى مى‏باشد ولذا زندگى سالم وبا معنا ومفهوم مى‏شود هم از نعم الهى كه در دنيا خداوند متعال بر او حلال كرده استفاده مى‏كند واز آن لذت مى‏برد وهم از لذائذ معنوى وايمانى لذت برده وكامياب مى‏شود هم خير دنيا وهم خير آخرت را به دست مى‏آورد وخوشا به حال آن كسانى كه بتوانند بر شيطان ونفس اماره خود غالب شوند كه از خير دارين بهره‏مند مى‏شوند «ربنا اتنا فى الدنيا حسنه وفى الاخرة‏حسنه وقنا عذاب النار واحشرنا مع الابرار».

 

                              فرق ميان لذائذ مادى ومعنوى به اين چند مورد مذكور خلاصه ومحدود نمى‏شود...

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1-سوره طه آيه 124

 

2- سوره فتح آيه 4

دسته ها :

    بسم الله الرحمن الرحيم

    (11)در لذائذ دنيوى ومادى يأس ونااميدى‏است، از آن جائى كه خواهش هاى نفسانى حد وحساب ندارد وبشر هم قدرت وتوانش محدود است ولذا در بسيارى از خواسته ‏هاى خود ناكام مى‏ماند ودر نتيجه مأيوس ونااميد مى‏شود واگر آن خواسته براى او حياتى باشد چه بسا دست از زندگى شسته ومرگ را بر زندگى ترجيح مى‏رهد واقدام به خود كشى مى‏كند.

 اما در لذائذ معنوى وايمانى از آن جائى كه اعتقاد وايمان به خداوند تبارك وتعالى دارد، هر چه را كه بخواهد از خداوند متعال كمك مى‏گيردودعا مى‏كند در خانه اهل بيت « عليهم‏ السلام »مى‏رود واز آنها كمك مى‏گيرد وآنها را وسيله قرار مى‏دهدواگر خواسته وحاجت او بر آورده نشد، خير خود را در آن مى‏بيند وچون راضى به رضاى خداوند تبارك وتعالى است صبر مى‏كند وخداوند رؤف ومهربان هم او را يارى نموده واز راه رحمتش او را بى نياز مى‏كند

به قول شاعر :

 

         اگر بسته گردد زحكمت درى                 زرحمت گشايد در ديگرى .

    (12)در لذائذ دنيوى ومادى ترس ووحشت است، كسى كه مرتكب جرم وخلافى مى‏شود به عنوان مثال شخصى كه دزدى مى‏كند خواسته نفسانى او همراه باترس واضطراب است وهر لحظه بيم آن را دارد كه دستگير شودويا كسى كه قصد جان شخصى را كرده ومى خواهد او را به قتل برساند گرچه ممكن است از اين كار خود لذت ببرد اما ترس وخوف از اين كه او را به قتل برسانند وجود دارد واين امر موجب سلب آرامش وآسايش او مى‏شود.

 اما در لذائذ معنوى هيچ گاه ترس واضطراب راه ندارد چون هر كارى كه مى‏كند براى رضاى خداوند متعال است حتى اگر كسى را هم به قتل برساند براى هواى نفس نيست بلكه براى رضاى خداوند متعال واطاعت امر اوست وبه تكليف خود عمل مى‏نمايد ولذا هيچ ترس ووحشتى ندارد دشمن اسلام را به دستور اسلام در ميدان نبردحق عليه باطل مى‏كشد وهيچ ترسى هم ندارد «الا انّ اولياءاللّه لاخوفٌ‏ عليهم ولا هم يحزنون »(1) وترسى هم از مردن وكشته شدن ندارد چون مر گ را پايان زندگى نمى‏داند وشهادت را حيات ابدى مى‏داند ولذا اگر بكشد خود را پيروز مى‏داند واگر كشته هم بشود مرگ در راه خدا را حيات ابدى مى‏داندوبراين باور است كه بهشت در انتظار اوست واين آرزوى مؤمن است كه در راه خداوند متعال شهيد شود .

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1- سوره يونس آيه 62


دسته ها :

                      بسم الله الرحمن الرحيم

    (9) در لذائذ دنيوى ومادى ،جنايت وظلم است، زمانى كه حب نفس بر انسان غالب شد وترس از خداوند عز ّ وجل ّ وعذاب الهى نبود ،بشربراى رسيدن به اميال نفسانى وشيطانى از هيچ جنايتى دريغ ندارد، همان گونه كه تاريخ بر اين معنا گواهى مى‏دهد ودر زمان معاصر هم اين معنا به خوبى مشهود است كه چگونه طاغوتيان ودنيا طلبان براى اهداف نفسانى خود انسانهاى بى گناه را حتى اطفال شير خواره را به خاك وخون مى‏كشند واز هيچ ظلمى براى رسيدن به اهداف خود دريغ ندارند.

  اما در لذائذ ايمانى ومعنوى اين فرهنگ مردود است وبراى مؤمن هيچ عملى كه همراه با ظلم‏وجور باشد نه تنها لذتى ندارد بلكه موجب غضب وخشم اومى‏شود، از مولاى متقيان، اميرالمؤمنين على « عليه‏ السلام »روايت شده است كه (قريب به اين بيان،)فرمودند: اگر تمام عالم را به من بدهند واز من بخواهند يك دانه اى رااز دهان مورچه اى بيرون بياورم، هرگز چنين كارى را نمى‏كنم.

  (10)لذائذ دنيوى ومادى ندامت وپشيمانى به همراه دارد، كسى كه تابع هواى نفس شد وپروردگار خويش را فراموش كرد وشيطان بر اوغالب شد ،ديگر براى رسيدن به اميال شيطانى وهواى نفسانى از تدبير عقل محروم است ومرتكب عملى مى‏شود كه بسا جبران ناپذير است، مانند كسى كه شراب خورده ومست شده ودر حالت مستى عزيز خودش را كشته است وبعد از آنى كه حالت مستى را از دست داد وفكرش به كار افتاد متوجه زشتى كار خود شده وپشيمان از كرده خود گرديده ،اما ديگرپشيمانى سودى ندارد، به قول شاعر:

                           يك لحظه هوسرانى           يك عمر پشيمانى .

    اما در لذائذ معنوى چون اطاعت از دين اطاعت از شريعت اطاعت از عقل است، هيچ گاه لذتى كه ندامت به همراه داشته باشد را مرتكب نمى‏شود.

دسته ها :

    بسم الله الرحمن الرحيم   

  (7) درلذائذ دنيوى ومادّى، خودبينى وخودخواهى وجود دارد؛ هرچه راكه دوست داشته باشد ونفسِ او طلب كند، انجام مى‏دهد و ديگران هم براى او اهمّيتى ندارند واگر هم با آنهاتعاملى دارد فقط براى خواهش نفسانى خود است؛اگر رفاقت و رفت وآمدى دارد ويا گره از كار كسى باز مى‏كند فقط به خاطر منافع شخصى خود مى‏باشد واگر احساس كند كه اين كارها براى او و يا موقعيتش سودى ندارد، اقدام به هيچ عملِ بشر دوستانه نمى‏كند وبراى اَحَدى قدم خيرى بر نمى‏دارد.

 

    امّا در لذائذ معنوى، خودبينى وخودپسندى وخودمحورى، وجود ندارد وآنچه كه موجب رضاى پروردگار متعال مى‏باشد، براى او لذّت بخش است؛ كمك به ديگران وبرطرف كردن مشكلات مردم وخدمت به مؤمنين برايش مسرّت بخش است ولو آن كه براى او هيچ سودى نداشته باشد واين همان ايثار وفداكارى است كه در فرهنگ دنياطلبان، هيچ معنا ومفهومى ندارد.

 

    (8) درلذائذ دنيوى ومادّى، خطرنابودى ومرگ وجود دارد؛ حب نفس وتمايلات نفسانى چه بسا انسان را وادار به كارهائى مى‏كند كه پيامد آن نابودى ومرگ است چه بسا آن چنان گرفتار هواى نفس مى‏شود كه براى رسيدن به آن خواهش نفسانى عقل را از دست مى‏دهد وجان خود را به خطر مى‏اندازد ودر نتيجه نه تنهابه آرزوى خود نمى‏رسد بلكه جان خود را از دست مى‏دهد ،به نمونه هاى زيادى در تاريخ مى‏توان اشاره كرد كسانى براى رسيدن به مقام چگونه جنگهاوخونريزيها به راه انداخته‏اند وآخر الامر هم به جائى نرسيدند وبه آرزوى خود دست نيافتند وجان خود را هم از دست دادند.

 

    اما در لذائذ معنوى چون هدف رضايت معشوق معبود يعنى خداوند تبارك وتعالىاست، نه خواهش نفسانى، اگر چه خطر مرگ وكشته شدن وجود دارد ،چون هدف بندگى مى‏باشد نه رسيدن به خواهشهاى نفسانى از كشته شدن در راه خداوند متعال لذت مى‏برد واين خود توفيق وافتخارى است كه اولياءاللّه از آن استقبال مى‏كنند وازخداوند تبارك وتعالى رسيدن به آن را كه همان شهادت است مسئلت مى‏نمايند كه در ادعيه آمده‏ است: (وقتلاً فى سبيلك فوفّق‏ لنا):خدايا توفيق شهادت در راه خودت را به ما مرحمت بفرما.

 

 

دسته ها :

 

                                         بسم الله الرحمن الرحيم

    (6) لذائذدنيوى ومادّى مجازى است،نه حقيقى.در بسيارى ازموارد، دنياطلبان تصوّر مى‏كنند كه اگر به خواهش‏هاى نفسانىِ خود برسند به لذّت وعشق حقيقى دست يافته‏اند، در حالى كه پس از رسيدن به هدف، متوجّه اين معنا مى‏شوند كه گمشده آنها چيز ديگريست؛ به طور مثال: كسى كه عشق به مال دارد، خيال مى‏كند كه با خريدن يك منزل، به آرزويش دست مى‏يابدامّا، بعد از گذشت مدّتى، همان منزلى كه روزى، رسيدن به آن، آرزوى اوبود، ديگر نه تنها از داشتن آن، لذّت نمى‏برد بلكه چه بسا زندگى در آن برايش تلخ شده ولذّت را در داشتن منزلى بهتر مى‏داند واين حالت، هم چنان در او باقى مى‏ماند بطورى كه اگربهترين كاخ هاى دنيا را هم در اختيارِ او قرار دهند، باز پس از گذشت زمانى ،براى او تنگ مى‏شود ولذّتى ندارد وبه دنبال كاخ ديگريست وهمچنين در به دست آوردن مقام وقدرت، خيال مى‏كند كه اگر به يك مقامى برسد براى هميشه از آن، لذّت مى‏برد در حالى كه پس از گذشت زمان ،ديگر به آن راضى نيست وفكر مقام بالاتر وقدرت بيشتر مى‏باشد، بطورى كه اگر قدرتِ او ،عالم گير هم بشود باز قانع نمى‏گردد واگر بتواند به قدرت خود توسعه بخشد، از آن دريغ ندارد واين، علامت مجازى بودن لذّت دنيوى است.

 

    امّا در لذائذ معنوى ،چون لذّت حقيقى مى‏باشد، اين گونه نيست و از آن ،به هر مقدارى كه باشد، لذّت مى‏برد،به عنوان مثال :در مقام عبوديّت، هميشه به عبادت وبندگى علاقه دارد وتكراردر آن، اورا خسته نمى‏كند ؛هميشه نماز مى‏خواند ودر هر نمازى اذكارِ وارده را تكرار مى‏كند. نه تنها اين تكرار، اورا خسته نمى‏كند بلكه هر قدر اين اذكار را بيشتر بگويد لذّت بيشترى مى‏برد چون عشق ،حقيقى مى‏باشد. در عشق حقيقى، بندگى، لذّت بخش است امّا در عشق مجازى نه تنها بندگى وجود ندارد بلكه هر چه هست حبّ نفس بوده وحبّ نفس ،علوّ وبرترى وخود كامگى و سركشى راطلب مى‏كند وچون تمام اين علائق، نفسانى مى‏باشد، كاذب است ولذا هر چه بيشتر تلاش كند، بيشتر گرفتار مى‏شود مانند كسى كه در باتلاق فرورفته باشد، كوشش او براى نجات، بى فايده است وسر انجامى جز هلاكت ندارد ولذا كسانى كه به دنبال خواهشهاى نفسانى خود حركت مى‏كنند ،عاقبتى جز هلاكت وبدبختى ندارند!!!.

 

دسته ها :

 

                                         بسم الله الرحمن الرحيم

    فرق بين لذائذ معنوى ومادّى

 

    (1)در لذائذ مادّى ودنيوى ،زمان ومكان وشرائط سنى و...دخيل است .

 

    در بسيارى از لذائذ، مقدّمات خاصّى لازم است تا بتوان به آن ،دست يافت ؛به عنوان مثال: در غرائز جنسى، بايد شرائطى چون جوانى، سلامت‏بدن و...باشد تا بتواند از اين غريزه لذّت ببرد.

 

    امّا در لذائذ معنوى، اين گونه شرائط، وجود ندارد؛ در هر زمانى ودر هر مكانى ودر هر سنى ودر هر حالتى كه باشد، از اين امتياز برخوردارست.

 

    (2) لذائذ دنيوى ومادّى ،موقّتى است ؛به اين معنا كه جاودانى نيست. بالاترين آن كه لذّتِ جاه ومقام است ،اگر دوام پيدا كند، تا وقت مردن ادامه دارد امّا پس از مرگ ،ديگر از آن خبرى نيست .

 

    امّا لذائذ معنوى ،جاودانى است؛ به اين معنا كه در عالم پس از مرگ هم ،آن لذائذ باقى مى‏ماند.

 

    (3) در لذائذ مادّى ودنيوى محدوديّت است؛ به اين معنا كه آغاز و سرانجامى دارد ودر بسيارى از موارد نيز پايانى دردناك ؛به عنوان مثال: از دست دادن مقام ،قدرت ،ثروت و...براى دنيا طلبان، بسيار دردناك است، به طورى كه بعد از آنى كه قدرت را از دست دادند، چه بسا كه اقدام به خود كشى كرده ومرگ را بر آن زندگى، ترجيح مى‏دهند .

 

    امّا در لذائذ معنوى، چنين حالتى وجود ندارد.

 

    (4) لذائذ مادّى ودنيوى اعتباريست، مانند مقام وقدرت، حقوقى است نه حقيقى ولذا بعد از اتمام آن دوران،ديگر افسردگى ونگرانى مى‏باشد.

 

    امّا در لذائذ معنوى ،مقام وقدرت، حقيقى است وهيچ كسى نمى‏تواند اورا عزل از آن مقام نمايد،مگر آن كه از سلك متّقين خارج شود.

 

    (5) در لذائذ دنيوى ومادّى، معارض وجود دارد ؛ چه بسا لذائذى كه با گرفتاريهاى شديد، توأم است وبراى رسيدن به آن بايد سختيهاى زيادى را تحمّل كند وچه بسيار مواردى مشاهده شده كه براى كاميابى و رسيدن به تمايلات نفسانى ،چه خطرهاى زيادى را تحمّل كرده‏اند وآخر الامر هم به آرزوى خود نرسيده‏اند.

 

    امّا در رسيدن به لذائذ معنوى، هيچ گونه مانعى در راه نيست جز گناه ومعصيت، اگر كسى بتواند بر هواى نفس خود غالب شود وشيطان را از خود دور كند، به آرزوى خود رسيده ولذّت جاودانى را از آنِ خود مى‏كند.

دسته ها :

                                         بسم الله الرحمن الرحيم

    (17) لذت عبادت

 

    يكى ديگر از ثمرات معرفت كه از حضور قلب پيدا مى‏شود لذت از عبادت است .

 

    بيان مطلب:

 

    بعدازآن كه اهميت حضور قلب روشن شدومعلوم گشت كه هدف از خلقت نماز است آن هم نمازى كه با حضور قلب خوانده شود ،بعد از آنى كه مؤمن نور ايمان در قلبش پيدا شد ودرنماز حضورقلب پيدا كرد به اين معنا كه با حضور در محضر معبود خود يعنى خداوند متعال را درك كرد وبه مقام قرب الى‏اللّه رسيد، آن وقت است كه معناى لذت حضور را درك كرده واز اين نماز وعبادت وحضور لذّت مى‏برد.

 

    از رسول گرامى اسلام « صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله »نقل شده است كه همين كه وقت نماز مى‏شد ،به بلال مى‏فرمودند:

 

«ارحنى يا بلال.»

 

"اويس قرن" آنقدر از عبادت لذّت مى‏برد كه يك شب تا به صبح را به ركوع اختصاص مى‏داد وشب ديگررا به سجده وتا صبح فقط در سجده بود.

 

    مى‏گفت:«اى كاش تمام عمر من يك شب بود و آن شب را به عبادت مشغول بودم»

 

    وقتى طعم آن را چشيد، ديگر نه تنها از گناه، لذّت نمى‏برد، بلكه از آن، نفرت پيدا مى‏كند و اين ،يكى از ثمرات تقوا به شمار مى‏رود.

 

به قول شاعر:

 

 "اگر لذّت تركِ لذّت بدانى   دگر لذّتِ نفس ،لذّت ندانى" 

 

 

دسته ها :

                                                بسم الله الرحمن الرحيم

    در اهميت حضور قلب همين بس كه وجودش موجب غفران وآمرزش گناهان مى‏باشد(بااستفاده از احاديث و رواياتى كه از معصومين « عليهم ‏السلام »در اين موضوع ذكر شده)، به اين معنا كه اگر كسى، دو ركعت نماز با حضور قلب بخواند و در آن، فكرش به چيزى از مسائل دنيا نرود، گناهان او آمرزيده مى‏شود.

 

    قال رسول اللّه( صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله ):«من صلّى ركعتين،لم يحدث فيها نفسه بشىٍ من‏الدنيا، غفرله ماتقدّم من ذنبه».(1)

 

    و عن ابيعبداللّه ( عليه‏ السلام ) قال: «من صلّى ركعتين، يعلم ما يقول فيها، انصرف و ليس بينه و بين اللّه ذنب»:از امام صادق« عليه‏ السلام »منقول است: هر كس دو ركعت نماز را، به گونه‏ اى به جا آورد كه بداند چه مى‏گويد، موقعي كه از نماز، فراغت حاصل مى‏كند، ميان او و خدا، گناهى باقى نمى‏ماند.

 

    على الظاهر، مستفاد از اين دو روايت، اين است كه كسى كه تقوا نداشته باشد و پيروى از شيطان رجيم نمايد و مرتكب گناه بشود، حتى قادر نخواهد بود، دو ركعت نماز با حضور قلب بخواند، زيرا شيطان، يك لحظه او را رها نمى‏كند و تا زمانى كه شيطان با او قرين است، ذكر وحضور قلب محال است و اگر بتواند دو ركعت نماز با حضور قلب بخواند، معلوم مى‏شود كه مورد فضل و رحمت الهى قرار گرفته و خداوندمنّان، منّت بر او نهاده و شيطان را از او دور نموده و گناهان او را آمرزيده است.

 

    در واقع به يك معنا، مى‏تواند مَحَكى براى خودشناسى باشد و مى‏توان آن را از علائم ايمان شمرد. به اين معنا، اگر كسى بخواهد بداند كه مؤمن واقعى هست، اگر توانست در نماز حضور قلب پيدا كند و يك نماز كه در آن، فكرش متوجه به معبود باشد، بدون هيچ فكرى در امر دنيا،بخواند، مطمئن باشد كه از مؤمنين مى‏باشد.

 

    از آن جائى انسان زود باور است وممكن است تعريف وتمجيد گروهى او را اغفال كرده وباور كند كه آدم خوبى است اين گونه علائم موجب مى‏شود تا خود را آزموده تا تحت تأثير گفتار ديگران قرار نگيردد،از آن جائى كه خداوند متعال ستار العيوب است اين علائم را به گونه ‏اى در نهان انسان قرار داده كه فقط خود شخس متوجه مى‏شود كه آيا از اين امتياز برخوردار هست يا نه وخشوع ازآن جمله علائم مى‏باشد. اگر همه مردم بگويندكه تو خوبى اما خود او مى‏داند كه علائم مؤمنين در او نيست وچه بسا در فكر اصلاح خود بر آيد واز اهل نجات شده ورستگار شود وعكس اين قضيه هم صدق مى‏كند به اين معنا كه مردم او را قبول ندارند اما با داشتن علائم مؤمنين، حرف مردم، او را از راه باز نمى‏دارد .

 

دسته ها :

   بسم الله الرحمن الرحيم    

   

   (و لذكر اللّه اكبر) اثر ديگرى از نماز را بيان مى‏كند كه همان به ياد خدابودن و حضور قلب است.

 

    به هر تقدير ،جمله "ذكر اللّه " بنابر هر دو احتمال، مصدرى است كه اضافه به مفعول خود شده است. در اين صورت معناى آيه مى‏شود:«ذكر و ياد خدا، بزرگتر از نهى فحشاء و منكر است».

 

    بيان مطلب :

  راغب در مفردات مى‏نويسد:

«كلمه "ذكر" گاهى در معناى "ياد و خاطره" به كار برده مى‏شود. مثلاً مى‏گويد: "افى ذكرك" «آيابه ياد دارى؟ آيا به خاطر دارى؟». و اين ياد و خاطر، هيئتى است در نفس كه با داشتن آن، انسان مى‏تواند، آنچه از معلومات كسب كرده حفظ كند، مانند حافظه، با اين تفاوت كه حفظ را در جائى به كار مى‏برند كه مطلبى را در حافظه خود داشته باشد. هر چند كه الآن، حاضر و پيش رويش نباشد، بر خلاف ذكر كه در جائى به كار مى‏رود كه‏ علاوه بر اينكه مطلب در صندوق حافظه ‏اش هست، در نظرش هم حاضر باشد.

 

و گاهى كلمه "ذكر" را در حضور قلب و يا حضور در زبان، استعمال مى‏كنند. مثلاً

مى گويند: ذكر خدا دو نوع است ذكر از نسيان، يعنى ذكر به معناى اول و ذكر بدون نسيان، يعنى ذكر به معناى دوم. معناى سوم‏ هم عبارت از سخن است».

 

مرحوم علامه طباطبايي« قدس‏ سره » مى‏فرمايد:

 

ظاهر اصل در معناى اين كلمه، همان معناى اول است و اگر معناى دوم "نام خدا را به زبان بردن" را هم ذكر، ناميده، از اين بابت است كه ذكر،لفظى مشتمل بر معناى قلبى نيز هست و ذكر،لفظى اثرى را مى‏ماند كه بر سبب مترتب مى‏شود يا نتيجه ايست كه از عمل عايد مى‏گردد».

 

    آثار حضور قلب

 

    پس نتيجه مى‏گيريم كه "ذكر اللّه"، همان حضور قلب است.واين حضور قلب درصورتى پيدا مى‏شود كه انسان مؤمن باشد وشيطان در قلب او راه نداشته باشد وبر او مسلطّ نباشد ؛ زيرا اگر شيطان بر كسى سلطه پيدا كند ديگر به او اجازه نمى‏دهد تا حضور قلب داشته باشد جايى كه ظلمت باشد از نور خبرى نيست با پيروى از شيطان قلب انسان را ظلمت فرا مى‏گيرد ولذا اگر ترك گناه، هيچ اثرى نداشت، جز اينكه موجب پيدايش حضور قلب در نماز مى‏گرديد،جا داشت كه انسان از انجام دادن گناه پرهيز مى‏نمود.

 

ولذا هر چه ايمان قوى‏تر باشد وتقوا بيشتر، حضور قلب وتوجّه در نماز زيادتر مى‏گردد.

 

    زمانى كه سيره حضرات معصومين « عليهم ‏السلام »موردبررسى قرار مى‏گيرد آنهائى كه انسانهاى كامل هستند ودر مقام قرب الهى مى‏باشند ودر قلّه كمال ومعرفت به سر مى‏برند وقتى كه به نماز مى‏ايستادند ديگر به هيچ امرى به جز حضور در محضر معبود نمى‏انديشيدند ،بطورى كه در نماز تير از پاى مبارك مولا اميرالمؤمنين على « عليه ‏السلام »خارج مى‏كنند وحضرت متوجّه نمى‏شود ونمونه هاى ديگرى كه در تاريخ آمده است .

 

ولذا اگركسى بخواهد با حضور قلب نماز بخواند لازمه‏ اش ترك گناه ومعصيت است .

 

    بيان و توضيح:

 يك وقت ترك فحشاء و منكر براى پاداش اخروى و نجات از عقاب و آتش جهنم لحاظ مى شود و براى رفتن به بهشت، واجبات را انجام مى‏دهد. امّا يك وقت اصلاً مسئله ثواب و عقاب بهشت و دوزخ، مطرح نيست بلكه ترك گناه و معصيت، موجب حضور قلب مى‏شود، اين ذكر و حضور قلب از ترك گناه كه پاداشش بهشت است، بهتر مى‏باشد.

 

به بيانى ديگر اگر خداوندمنان وعده داده بود كه بندگانش را عقاب نكند و حتى همه را به بهشت ببرد و ترك معصيت، هيچ اثرى نداشت جز پيدايش حضور قلب، باز جا داشت كه از گناه دورى بجوئيم؛ زيرا حضور قلب، داراى ثمراتى بزرگ است ولذا در دنباله آيه، بلافاصله به اين جمله اشاره شده است: (و لذكر اللّه اكبر) واين امتيازى است كه مؤمنين از آن برخوردارند.

 

    البته در اين زمينه، كلام زيادى است كه در مقالى ديگر به نام "نماز افضل قربات " ذكرشده است .

 

    « تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.»

دسته ها :
X