معرفی وبلاگ
معارف اسلامی توسط: سید محسن فروغی
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 150230
تعداد نوشته ها : 226
تعداد نظرات : 15
Rss
طراح قالب
بسم الله الرحمن الرحیم
 عوامل خارجى

     وامّاعوامل دیگرى که موجب انحراف وانحطاط جامعه مى‏شود ، وجود خودکامانى است که براى رسید ن به جاه ومقام ،ازهیچ خیانت وجنایت وظلمى دریغ ندارند وچون دین ، مانع براى رسیدن به اغراض نفسانى آنها مى ‏باشد وبا حاکمیت دین نمى‏ توانند به قدرت برسند، براى رسیدن به قدرت از هیچ کارى اِبا  ندارند ولذا درطول تاریخ این گونه افراد،براى رسیدن به قدرت ازهیچ  جنایتى چشم پوشى نکرده اند وآن جائى که دین ،مانع براى رسیدن به اهداف شوم آنها بوده است، باآن مقابله کرده وآن را تحریف

کرده‏ اند وایده ومرامشان این است که «هدف وسیله را توجیه

می کند»  ودراین راستاست که درصدراسلام تاآن جائى که درتوان داشتند درمقابل اسلام ایستادگى کردند وبعدازآنى که دیگر قدرت مقابله درمقابل اسلام رانداشتند، مجبوربه قبول اسلام شدند آن هم به این قصد که بتوانند ازطریق پذیرش اسلام به اهداف خودشان دست پیداکنند ولذا تاریخ گواه بر این مّدعا مى ‏باشد که چگونه براى رسیدن به اهداف خود،مسّلمات و مقّد سات دین رانادیده گرفتند وشخصیّتى مانند امیرالمؤمنین على ( علیه ‏السلام) راکه جانشین پیامبر گرامى اسلام بود وازهرجهت قابلیت  براین مقام را داشت، با حِیَل مختلف، کنار گذاشتند وازبه شهادت رساندن دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله ) دریغ نکردند، دخترى که تنها یادگار رسول اللّه( صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله) بود، وحضرت بارها سفارش اوراکرده بود به این بیان که :«فاطمه ‏بضعة مّنى وثمرة فؤادى وقرة عینى وهى روحى الّتى  بین جنبّى،... من آذاها فقدآذانى ومن آذانى فقد آذااللّه »=

    « فاطمه پاره تن من ومیوه دل من ونورچشم من وجان من است... هرکس اورااذیّت کند مرااذیّت کرده وهرکس مرااذّیت کند خدا رااذیّت کرده است» .باعلم به این مقام ومنزلت، آمدند، درخانه اوراآتش زدند وپهلوى اورا شکستند ومحسن اوراسقط کردند واورابه شهادت رساندند وجنایات دیگرى که...مثنوى هفتادمن کاغذ شود.

دسته ها :

                  بسم الله الرحمن الرحیم

چطوردربعضى ازآیات ، شیطان به عنوان وسوسه گر معرفى شده است:«الذی یوسوس فی صدور الناس » ودرآیاتى دیگر بعنوان آمر به فحشاء؟:«الشیطان یعدکم الفقر ویأمرکم بالفحشاء»؟

  خداوند تبارک وتعالی در قرآن می فرماید:« انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا وعلی ربهم یتوکلون . انما سلطانه علی الذین یتولونه والذین هم به مشرکون » (3)

=«قطعاً او ، بر کسانی که ایمان دارند وبه پروردگارشان توکل می کنند تسلّطی ندارد .تسلط او تنها بر کسانی است که او را سر پرست خود بر گزیده اند وآن ها که نسبت به او (خدا)شرک می ورزند »(وبه فرمان شیطان گردن می نهند ).

حضرت استاد، آیة اللّه جوادى آملى (حفظه الله) دردرس تفسیرشان بطورمبسوط،مطالبی را بیان فرمودندکه خلاصه آن چنین است:

 « انواع برخورد شیطان با انسان:

1- برخوردى که با مؤمنین دارد .

2- برخورد باکسانی که پیروی از آن می کنند وولایت او را پذیرفته اند .

  از آن جایى که شیطان درقلب مؤمن راهى پیدا نکرده ،جایى ندارد ، ازآن جهت قدرت امر کردن به اورا ندارد، ابتدا باوسوسه کارخود راشروع مى ‏کند، اگر مؤمن به وسوسه شیطانى جامه عمل پوشانید وخواهش شیطان راعملى کرد ومرتکب معصیت شد وتوبه نکرد واز کرده خود پشیمان نشد، این جاست که شیطان یک قدم به پیش رفته وفعالیت خودرا ادامه داده ومجدّدا اورا به گناه وادار مى‏ کند ، تا اورااز سلک مؤمنین خارج نماید ،بعد از آنى که توانست اورا منحرف کند، آن وقت است که شیطان در قلب او راه پیدا کرده ومنزل مى‏ کند ودر نتیجه تسّلط براو پیدا مى ‏نماید،در این صورت است که دیگر نیازى به وسوسه ندارد بلکه به او امر مى‏ کند».پایان کلام استاد (مدظله العالى)

      حضرت موسى ( علی نبینا وآله وعلیه ‏السلام) از زمان ونحوه استیلاء شیطان، بر انسان، از شیطان سؤال  مى‏کند :

       « فاخبرنى بالّذنب الذى اذا اذنبه ابن آدم، استحوذت علیه»؟

     =«چه گناهى اگر بنى آدم مرتکب بشود، تو بر او ولا یت پیدا مى‏کنى ومسّلط مى‏شوى» ؟

      شیطان درجواب گفت:« اذا اعجبه نفسه، واستکثر عمله، وصغر فى عینه ذنبه»، =

    « زمانى که عُجب پیدا کرده وعمل خود را زیاد دیده وگناه در نظرش کوچک جلوه کند». [1]

        هدف شیطان از اغوا

 هدف شیطان از اغوانمودن، بسته شدن دل آدمى است .اواصرار داردانسان را در تباهى وگناه نگه دارد واز این رو،ازهمه جوانب، از پیش رو وپشت سر واز سمت راست وچب بر انسان تهاجم مى ‏کند:

     «قال فبما اغویتنى لاقعدّن لهم صراطک المستقیم ثم لاتیّنهم من بین ایدیهم ومن خلفهم وعن ایمانهم وعن شمائلهم»[2]تاخطاها بر انسان احاطه کند:«احاطت به خطیئته»[3]وراهى براى نفوذ معارف حق دردل او باقى نماند.[4]

 «اعوذ باللّه من الرّجس النّجس الخبیث المخبث  الشیطان الرجیم»



[1]-مستدرک ؛ طبع قدیم  جلد 1 ص 16  نقل از میزان الحکمه 9407

 

[2]- سوره اعراف آیه 17/ 16

 

[3]-سوره بقره آیه 81

 

[4]-تفسیر تسنیم جلد 2 ص 233

 

دسته ها :

                  بسم الله الرحمن الرحیم     

(3) - شیطان

     این دشمن قسم خورده انسان ،درقرآن مجید آمده است که: شیطان ،قسم یاد کرده که همه راگمراه مى‏ کنم! مگرمخلصین را، «فبعّزتک لاغویّنهم اجمعین الّا عبادک منهم المخلصین» [1]

    براى اهل فضل پوشیده نیست که قسم به اسم جلاله پروردگار موجب غضب الهى است، وبه فرموده‏ استادمحترم، حضرت آیة اللّه ‏العظمى وحید خراسانى (مدظله الشریف)قریب به این بیان :«قسم بر دو قسم است یک نوع قسم به اسم جمال مانند کریم ، رحیم ، غفور...ودیگر به اسم جلالۀ پروردگار می باشد مانند :قهار ،جبار،عزیز...که این گونه قسم یاد کردن موجب غضب پروردگار می شود و شیطان ، قسم به اسم جلالۀ پروردگار خورده است  حساب شده ودانسته این قسم راخورده است  وقدرت وتوان این عمل را درخود دیده است...شیطان خیلی ملّااست ؛ زیرا ملّاها راهم گول میزند...! » وتاریخ گواه بر این امر مى ‏باشد که چگونه شیطان توانسته، عده ‏اى بى شمار از مردم را ازهمه اقشار، حتى علماء ودانشمندان رامنحرف نماید .

 درمقام آیات وروایات کثیرى است که بیانگر این معنا مى‏باشد، ودرقرآن، بارها به خطر این دشمن گوشزد شده است دریک آیه مى ‏فر ماید :«انّ الشّیطان للانسان عدوا مبینا» [2]=

«بدرستیکه شیطان براى انسان یک دشمن آشکارى مى‏باشد» !

وایضا درجاى دیگر مى‏ فرماید:« ولا تّتبعواخطوات الشیطان  انّه لکم عدّو مبین »[3]=

«پیروى از گامهاى شیطان نکنید که او دشمنى است آشکار».

وایضا :«ومن یّتبع خطوات الشیطان  فانّه یأمر بالفحشاء والمنکر» [4]=«اگر پیروى ازگامهاى شیطان کنید اوشما را به فحشاء ومنکر امر مى‏ کند»! ؛ ولذا خداوند تبارک وتعالى ازبندگانش می خواهد که ازشر شیطان، به او پناه ببرند :

«وقل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین»[5]=«بگو، اى پروردگارمن ، پناه مى ‏برم  به تو از وسوسه هاى شیاطین».

 ویا سوره ناس که تمام سوره درهمین موضوع نازل شده است، بیانگر این واقعیت مى‏ باشد

 لازم به ذکر است  از ویژگی های شیطان این است  که اونه خسته می شود ونه باکسی قهر می کند ونه غفلت وفراموشی دارد ونقاط ضعف هر کسی را می داند ،تا وقتی که انسان زنده است او را رها نمی کند وناامید ومأیوس نمی شود تنها از گمراه کردن مخلَصین مأیوس است اما نسبت به دیگران سعی وتلاش برای گمراهی دارد ، اما با تمام توانی که برای انحراف واغوا کردن بشر دارد ،در مقابل قدرت الهی پوچ است لذا اگر ما به تنهائی بدون عنایت ولطف وفضل الهی می خواستیم در مقابل شیطان مقاومت کنیم وبه بیان دیگر اگر خداوند تبارک وتعالی ما را رها کند وبه خودمان وا بگذارد ودر مقابل شیطان ما را یاری نکند ، شیطان در یک لحظه ما را به قعر دوزخ می فرستد اما آنی که به انسان قدرت می دهد وانسان را از شر شیطان حفظ می کند ،فضل ورحمت الهی است که اگرفضل ورحمت الهى نبود، هیچ کسى توان مقابله با شیطان را نداشت کما این که خداوند متعال در قرآن به این نکته اشاره مى‏ فرماید:

 «ولولافضل اللّه علیکم ورحمته مازکى منکم من احدا ابدا... »[6]=

 «واگر فضل ورحمت الهى برشما نبود، هر گز احدى از شما پاک نمى‏ شد ...».

با بیان این مطلب روشن شد تمام توان شیطان تا زمانی کارآئی دارد که انسان از یاد خداوند تبارک وتعالی غافل باشد وخود به تنهائی بخواهد با شیطان مقابله کند که در این صورت محال است که انسان بتواند از شر شیطان در امان بماند اما اگر انسان به خداوند متعال برای نجات از شر شیطان  پناه ببرد نجات ازشرّ شیطان وترک گناه ومعصیت برای او آسان می شود ؛ زیرا شیطان در مقابل قدرت الهی قدرتش هیچ است ولذا روی همین اساس است که حضرت باری تعالی از بندگان خواسته است تا برای نجات از شیطان به او پناه ببرند  در همۀ حالات چه در انجام دادن واجبات وچه در ترک محرمات وعلاوه بر آن در امور دیگر هم غیر از واجبات ومحرمات هم خداوند کریم ورحیم از بندگان خواسته است که به او پناه ببرند مانند :  زمان تلاوت  قرآن و..«فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم».=

 « هنگامی که قرآن می خوانی ، از شر شیطان رانده شده به خدا پناه ببر» .



[1]-سوره ص آیه 83

 

[2]-سوره یوسف آیه 5

 

[3]-سوره انعام آیه 142

 

[4]-سوره نور آیه 21

 

[5]-سوره مؤمنون آیه 97

 

[6]- سوره نور آیه 21         (3) سوره نحل (آیات 98/100)

 

دسته ها :

                   بسم الله الرحمن الرحیم

 (2)- غفلت

     یکى دیگر ازعواملى که انسان را به گناه وفساد مى کشاند و موجب هلاکت اومى گردد"غفلت "مى ‏باشد.  درحالى که غفلت وفراموشی ، دربعضى ازموارد براى انسان مفید و لازم است ،اما می تواند خطرآفرین بوده باشد.

     بیان مطلب :

     ازآن جائى که زندگى انسان توأم بامشکلات وناکامی هاومصائب مى ‏باشد،غفلت مى‏ تواند موجب آرامش وآسایش باشد ونشاط را به زندگى برگرداند.بطور مثال: شخصى که عزیزى راازدست داده است، فقدان یک دوست ویایکى ازبستگان نزدیک ،چنان تأثّرى درانسان پدید مى‏ آورد که دیگر زندگى رابراى اوتلخ مى ‏کند به گونه ای که دیگر زندگى براى اومعنى ومفهومى ندارد ودل به هیچ کارى نمى‏ دهد، دراین جا آنچه ادامه زندگى را برای او آسان مى ‏کند وموجب مى ‏شود تابه حالت عادى برگردد واززندگى لّذت ببرد،غفلت وفراموشی است، حتى دیده شده عزیزترین ونزدیک ترین افراد ازبستگان را ازدست مى ‏دهد اما دراثر گذشت زمان ،به تدریج اورافراموش مى‏ کند ، گویا چنین کسى وجودنداشته ،درحالى که دراولین روزى  که آن عزیزراازدست داده بود براى او ادامه زندگى معناومفهوم نداشت،  اما به برکت غفلت ،همۀ آن غم ها، به فراموشى سپرده‏ مى ‏شود،واین خود از"الطاف خفیّه الهى "مى ‏باشد .

       اماگذشته ازفوائدى که غفلت دارد،اگرازحّد تجاوز کند ،مى ‏تواند خطر آفرین باشد ،به اندازه ‏اى که حتی ،انسان راازیاد خدا باز دارد  ومسئله قبروقیامت رافراموش کند ،وآن قدر غفلت خطرناک است که انسان‏ را به حّد دیوانگى مى ‏رساند ،بطورى که درقرآن غافلین راکوروکر ودیوانه معرفى نموده است ،

«ولقدذرأنالجهّنم کثیرامن الجّن والانس لهم قلوب لایفقهون بها ولهم اعین لایبصرون بها ولهم آذان لایسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضّل اولئک هم الغافلون» =[1]

   « به تحقیق، گروه بسیارى‏ازجّن وانس رابراى دوزخ آفریدیم؛آنهادل هایى (عقل هایى ) دارندکه باآ ن (اندیشه نمى‏ کنند ونمى فهمند؛ وچشمانى که با آن نمى ‏بینند ؛ وگوش هایى که با آن نمى ‏شنوند؛ آنها هم چون چهار پایانند؛ بلکه گمراه تر! اینان همان غافلانند».

     همان طورى که ازآیه استفاده مى‏شود تعداد این گونه افراد،کم هم نیستند بلکه زیاد هستند، نکته ‏اى که درآیه آمده نشانگر این واقعیت مى ‏باشد که‏ آنى که بشر رابه پست‏ ترین درکات مى ‏فرستد ، غفلت است وکسانى که به این حّد تنزل کنند که کوروکرودیوانه شوند دیگرنمى فهمند تامتنبّه شوند؛همانطورى که دیوانه درک نمى ‏کند

     واما روایات کثیرى ازائمۀ ‏معصومین ( علیهم ‏السلام)وارد شده است که براى‏رعایت اختصار، به بعضی  ازآنها اشاره

 می شود:

     قال امیرالمؤمنین ( علیه‏ السلام):« من غلبت علیه الغفلة، مات قلبه»=

       «کسى که غفلت اورافراگیرد،قلب او مى میرد».[2]

  وایضا عنه (علیه السلام) « ایّاک والغفله والاغتراربالمهله ،فان الغفله تفسد الاعمال» =

« غفلت، اعمال را فاسد مى‏کند.»[3]

    قال الباقر ( علیه ‏السلام)فى بعض وصیّته لجابر بن یزید الجعفى :«ایّاک والغفله، ففیها تکون قساوه‏القلب» =

امام باقر( علیه ‏السلام)مى ‏فرماید:«بر تو باد پرهیز ازغفلت ؛زیرا قساوت قلب مى‏آورد»[4]

    ازآیات وروایاتى که درباب غفلت آمده است ،استفاده مى‏ شودکه غفلت ،آفت بزرگى براى بشر مى ‏باشد، انسانى که خداوند تبارک وتعالى ،اورا به عنوان بهترین مخلوقات یاد مى‏ کند: «فتبارک اللّه احسن الخالقین» 

   اما دراثرغفلت، به جائى مى ‏رسدکه نه تنها شخصیّت انسانى خود راازدست مى ‏دهد، بلکه ازهر موجودى، پست‏ تر مى ‏گردد.

*(لازم به ذکر است که درباره غفلت، مسائل زیادى مى‏باشد که درجاى خود قابل توضیح مى‏ باشد؛ مثل تغافل،"غفلت" به معناى فراموشى که موجب شک و سهو مى‏شود و..



[1]- سوره اعراف آیه 179

 

[2]-میزان الحکمه. 1497

 

[3]-میزان الحکمه 14909

 

[4]-بحارالانوار جلد 75 ص 164

 

دسته ها :

                    بسم الله الرحمن الرحيم    

واما رواياتى كه مؤيد اين معنا مى باشد زياد است :

ازجمله رواياتى كه دراين زمينه وارد شده‏ است :

قال اميرالمؤمنين على ( عليه‏ السلام):«نفسك عدّومحارب وضّد مواثب ؛ ان غفلت عنها قتلتك »=

«نفس ؛دشمن حربى ‏تو مى‏باشد وضّد حركت وپيشرفت وترقى توهست ؛اگرازاوغفلت كنى، تورانابود مى كند» [1] 

 قال الصادق (عليه الّسلام )«طوبى لعبد جاهدللّه نفسه وهواه،ومن هزم جند نفسه وهواه ظفربرضااللّه، ومن جاوز عقله نفسه الاّماره بالسؤءبالجهدوالاستكانه ،والخضوع على بساط خدمه ‏اللّه تعالى فقد فاز فوزا عظيما.ولاحجاب اظلم واوحش بين العبد وبين اللّه  من النفس والهوى،...»=

     حضرت امام صادق ( عليه السلام)مى ‏فرمايد:«خوشابه حال بنده ‏اى كه از براى خدا وتقرب به جناب او، هميشه درمقام جهاد نفس باشد وهر گز ازاو غافل نشود وعنان اختياراز دست ندهد ونگذارد كه نفس وخواهش هاى نفس بر او غالب شوند، بلكه همه مغلوب ومقهور اوباشند، وهر كه توفيق جهاد نفس يافت ‏وجنود نفس اّماره را مغلوب خود كرد، پس به تحقيق كه به دست آورده است رضاى الهى را، وهركه فريب نفس اماره رانخورد و به مقتضاى حكم عقل عمل كرد وملازم عبادت وآه وناله شد واز عظمت وبزرگوارى حضرت خداوندى عّز اسمه، غافل نشد وقرب بساط جناب اورا

نصب العين خود نمود ،پس به يقين وتحقيق كه رسيده است به درجات عاليه وگرديده است منسلّك درسلك مقرّبين ورستگاران». بعد حضرت مى ‏فرمايد:«كه نيست هيچ حجابى موحِش تر وهيچ مقامى مظلِم تروتيره‏ تر، ميان بنده وپروردگار،ازنفس اّماره وخواهش هاى او»،يعنى :اين دو چيز بيشتر ازهمه، بنده را ازخدا دورمى كند...

      اين معنا دررفتاركودكان به خوبى مشهود است ؛كودكى كه هنوزمعنى ومفهوم زندگى رادرك نمى‏ كند ،با مسائل اجتماعى آشنائى ندارد ، هنوز از كسى خجالت نمى‏ كشد، دريك كلمه هنوز مميّز نيست ،اگر اوراآزاد بگذارند ومانعى براى اونباشد،ازريختن وشكستن وپاره كردن وخراب نمودن هيچ دريغى ندارد ،بلكه اگر بخواهند اورامنع كنند ناراحت شده ودربعضى از موارد حتى گريه سر،خواهد داد، زيرا طبع اوميل به تخريب دارد،البته اين حالت دريك انسان بالغ به مراتب شديدتراست ولكن عوامل‏ بازدارنده خارجى وجود داردكه‏ اوراازحركات پست وزبون بازمى دارد؛ لذااگركسى دين نداشته باشد ومعتقد به معاد وقيامت نباشد وترس ازعذاب الهى نداشته باشد وترس ووحشتى ازكسى نداشته باشد وسرنيزه ‏اى او راتهديد نكند ومسئله معاشرت براى او مطرح نباشد،به هرعمل زشتى دست مى ‏زند وازهر حيوانى درّنده ‏ترووحشى ترمى شود واز ظلم وجنايت وفساد،لّذت مى‏برد وهيچ زمانى ازظلم وجنايت اشباع نمى ‏شود،نمونه‏ اش رادرتاريخ بيان داشته‏ اند ودرزمان معاصر اين معنا ،مشهود است كه چگونه يك فرد يا يك دولت وحكومتى به خود اجازه مي دهد براى اميال نفسانى خود،شهرها راويران كند،انسان ها رابه گونه ‏اى رّقت باربه خاك وخون بكشد وحتى به كودكان هم رحم نكند ؛ بلكه به جائى مى ‏رسدكه اگر روزى جنايت نكند آن روز براى او روز سختى به حساب مى ‏رود ؛مثل جناياتى كه توسط صهيونيستها نسبت به مردم بى دفاع فلسطين وياصربها دربوسنى وصّدام درطول هشت سال باجمهورى اسلامى وهم اكنون باشيعيان درعراق وهمچنين جنايتكاران بزرگى كه دردنيا جنايت مى‏ كنند،مانندامريكا درخاورميانه وروسيه درچچن و...خود حاكى براين مّدعى مى ‏باشد ونمونه تاريخى هم دراين زمينه بسياراست ،لكن به بيان يك نمونه كه مربوط به حّجاج بن يوسف مى‏باشد بسنده مى‏شود:

    « ..حجاج بن يوسف به دستور عبدالملك مروان، والى كوفه گرديد ودر مدت بيست سال درامارت بسر مى برد، تعداد"يكصد وبيست هزار "نفررابه قتل رسانيد(به غير از كسانى كه در جنگ ها كشته شده ‏اند)ووقتى كه به هلاكت رسيد ؛در حبس او"پنجاه هزار "مرد و "سى هزار" زن بودندكه "شانزده هزار"ازآنها برهنه وعريان بودند ومرد وزن ها رابا هم حبس مى‏ كرده وسقف وساترى نبوده.[2]...وازخونريزى لذت مى ‏برد وهم چنين به شهادت رسانيدن بزرگان شيعيان حضرت  اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب «عليه ‏السلام» مثل "كميل بن زياد"وقنبر" و"عبدالرحمن " وغيره...از ديگر جنايات آن خبيث به شمارمي رفت».



[1]- غررالحكم ‏ص  234       - (مصباح الشريعه باب 80ص 491)

 

(2)-تتمهة المنتهى ص 96

 

دسته ها :


               بسم الله الرحمن الرحيم

  آن چه كه جاي تأسف وتعجب دارد وسوال بر انگيز است  اين است كه چرا مردم مدينه به اين ننگ، تن دردادند وبااوبيعت كردند؟!!

1 - علل انحراف

علل وعوامل زيادى درانحراف وانحطاط افراد وجامعه مؤثرند، كه مى ‏توان آنها را به دو بخش تقسيم كرد :

 عوامل داخلي و خارجى

عوامل داخلى عبارتند؛ از1- نفس اّماره 2- شيطان 3 - غفلت ،وعوامل خارجى؛عبارتنداز؛ 1 -  حكّام جور وغاصبين 2 - ايادى شياطين ‏ودنيا طلبان ...

     عوامل داخلى 1 -نفس اّماره:

 انسان داراى غرائز گوناگونى مى ‏باشد كه هر يك به تنهائى قادرند انسان رابه سوى فساد وگناه بكشانند؛ازآن جمله"نفس اّماره " را مي توان نام برد، وشاهد بر اين مدعى ،آيات وروايات كثيرى است كه درمقام، ذكر شده است ،كه به بعضى ازآنها بطور اختصاراشاره مي شود:

«انّ الانسان لفى خسر»=«بدرستيكه انسانها همه در زيانند». [1]

«انّ‏الا نسان‏ليطغى» =«بدرستيكه انسان طغيان مى‏كند».[2]

«انّ الانسان لرّبه لكنود»=«بدرستيكه انسان ؛ دربرارپروردگارش بسيار ناسپاس وبخيل است» .[3]

«قتل الانسان مااكفره» =«مرگ بر اين انسان، چقدر كافر وناسپاس است»!.[4]

«انّ النفس لامّارة بالسوء»= «نفس سركش به بديها امر مى‏كند!مگر آنچه راپروردگارم رحم كند».[5]

    آيات مذكور،بيانگر ميل باطنى انسان به گناه وطغيان وسركشى وفساد مى‏باشد،مگر كسانى كه درسلك مؤمنين باشند وكارهاي نيك انجام دهند ،كه ايمان آدمى راازگناه وطغيان باز مى‏دارد ونفس اّماره راسركوب مى‏كند :

« الا الذين آمنوا وعملوا الصالحات ».



[1]-سوره عصر آيه 2

 

[2]- سوره علق آيه 6

 

[3]-سوره عاديات آيه 6

 

[4]-سوره عبس آيه 17

 

[5]-سوره يوسف آيه 53

 

دسته ها :
                   بسم الله الرحمن الرحيم
 بعد از اثبات اين معنا كه حضرت ،علم به شهادت داشتند ونجات اسلام وامت جدش را در ريختن  خونِ خود مى ‏ديدند،ديگر مسئله شكست معنا ومفهومى ندارد ؛ زيرا شكست ، به آن نبردى گفته
مى ‏شود كه هدف نابودى دشمن باشد ، در حالى كه هدف حضرت اصلاح امّت است واصلاح امّت را در شهادت خود مى ‏بيند ولذا از ابتداء، انگيزۀ رسيدن به درجه شهادت است ودر واقع ، پيروزى يعنى به هدف رسيدن ولذا پيروزى  سيدالشهداء «عليه‏ السلام» در شهادت آن حضرت بود.

   علل انحطاط

     اما نكته‏ اى كه بايد بيشتر مورد تأّمل قرار بگيرد وقبل ازهر مطلبى به آن توّجه شود اين است كه چراجامعه اسلامى دريك زمان كوتاه، اين گونه به انحراف كشيده شد ومردم حاضر شدند با يزيد بيعت كنند!!؟يزيدى كه ازدين اسلام هيچ نشانى نداشت ودرفسق وفساد، شهره زمان بود وفرزند دشمن رسول الّله (صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله) بود ، آن هم مردم مدينه!، همان كسانى كه رسول اللّه ( صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله)رااز نزديك درك كرده بودند وازمهاجرين وانصار حضرت، به حساب مى‏ رفتند! وكسانى كه ازنزديك شاهد رفتار وگفتار وپندارِپيامبر گرامى اسلام بودند وشاهد اسلام ناب محّمدى بودند،مردمى كه هنوز صداى دلنشين رسول اللّه ( صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله) درگوششان طنين انداز بود كه  بارها در بارۀ حضرت سيد الشهداء (سلام الله عليه ) اظهار محبت مي نمودند واين كلام نوراني را در شأن شان بيان فرمودند :«حسين مني وانا من حسين» = «حسين از من است ومن از حسينم»ويا فرمود:«احّب اللّه من احّب حسينا»=«خداوند دوست دارد هركسى كه حسين را دوست بدارد»

    چه شد كه، اين حسينى كه محّبت او ،محّبت نسبت به خداوند متعال مى ‏باشد وپيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله ) اوراازخود وخود راازاو مى‏داند، مع الوصف مردم اورا تنها گذاشته وبا يزيد بيعت كردند،!!؟آن هم مردم مدينه،!!نه مردم شام،!ازمردم شام

نمى ‏توان انتظارى داشت ؛زيرا آنها پرورش يافتگان، درمكتب معاويه بودند، معاويه ‏اى كه چهل سال برعليه اميرالمؤمنين على ( عليه ‏السلام) تبليغ مى‏ كرد واز طرفى مردم شام  پيامبر اكرم ( صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله) را نديده بودند، مگريك عدّۀ معدودى كه براى حج ياتجارت و...به مكه ومدينه مشرف شده بودند ،وسيله ارتباطات هم كه نبوده است
ولذااز نظر فرهنگى هم ،ضعيف نگه داشته شده بودند ؛لذا وقتى كه معاويه  نماز جمعه را در روز چهار شنبه مى ‏خواند، بدون هيچ چون وچرائى مى ‏پذيرند وهيچ گونه‏ اعتراض و مخالفتى هم از طرف مردم نمى شود؛چون معاويه راجانشين پيامبرِ خدا مى‏ دانستند وهرگونه پيشنهادى از او ،برايشان محترم بوده است ولذا اگر يزيد را هم جانشين خود كند و مردم اورا بپذيرند،جاي تعجب نيست ،گرچه آن قدر يزيد پست وفرومايه بود كه خود مردم شام هم حاضر نبودند بااو بيعت كنند!.

  ولى آن چه كه جاي تأسف وتعجب دارد وسوال بر انگيز است  اين است كه چرا مردم مدينه به اين ننگ، تن دردادند وبااوبيعت كردند؟!!

دسته ها :

                    بسم الله الرحمن الرحيم    

ازاين وصيّت نامه، هدف سيدالشهداء ( عليه‏السلام) ازاين حركت وانقلاب، روشن ونيازى به توضيح ندارد؛ زيرااسلام وجامعه اسلامى را،درخطرمى ديدند وبراى نجات اسلام ومسلمين قيام نمودند، همان گونه كه ازوصّيت نامه استفاده مى‏شود.

     دفع وهم .

     عّده‏ اى تصّور كرده ‏اند كه سيدالّشهدا«عليه ‏السلام» در اين حركت در ظاهر شكست خورد ولى در واقع پيروز شد در حالى كه اين يك توّهمى بيش نيست ؛زيراحضرت از ابتدا به اين نكته تاكيد داشتند كه جّدم رسول اللّه «صلى‏ الله عليه ‏و‏آله»به من فرموده:

        «اخرج الى العراق انّ الله شاء ان يراك قتيلا»=

«بسوى عراق برو بدرستيكه خداوند مى خواهد تو را كشته ببيند».

    ومؤّيد اين معنا مطالبى است كه حضرت در شب عاشورا در جمع اصحاب وياران وبنى هاشم فرمودند:

«من هيچ اصحابى صالح تراز اصحاب خود، وهيچ اهل بيتى رانيكوتر از اهل بيت خويش ، نمى ‏دانم خداوند همه شما را جزاى خير بدهد، اينك شب است وتا ريكى آن شما را آغوش گر فته است، شما هم آن را براى خود مانند شتر راهوارى قرار دهيد، هر يك از شما يكى از فرزندان اهل بيت مرا بگيرد ودر اين تاريكى شب پراكنده شويد ومرا با اين لشكربه حال خود بگذاريد؛ زيرا آنان به جز من، شخص ديگرى را نمى‏خواهند.»[1]

اگرهدف وانگيزه حضرت «عليه‏ السلام» از بين بردن دشمن بود اصحاب وياران را مرخص نمى ‏نمود.

     ونيز مؤيد ى ديگر بر اين معنا (آمدن جماعتى از اجنّه به خدمت سيد الشهداء «عليه‏ السلام»وعرض كردند :«ما از شيعيان وياران شما هستيم، هر دستورى بدهيد آماده هستيم ،اگر امر كنيد به كشتن تمام دشمنانتان ،درحالى كه شما اين جا با شيد ، شّر همه آنان را از شما كوتاه مى‏ كنيم» .

      امام «عليه ‏السلام»در حق آنان دعا كردند وسپس فرمود: مگر قرآن نخوانده‏ايد آنجا كه مى‏فرمايد:

«قل لو كنتم فى بيوتكم لبرزالّذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم »[2]

     «اگر در خانه هاى خود بمانيد آنان كه مقّدر شده كشته شوند ،به سوى قبور خود خواهند رفت».

     اگر من اين جا بمانم، پس اين مردم وارونه ،به چه وسيله امتحان شوند؟ وچه كسى در قبر من خواهد خوابيد، در صورتى كه خداوند ، روزى كه زمين را گسترد، آن را بر من برگزيد وپناه شيعيان ودوستان ما قرار داد، اعمال ايشان را در آنجا قبول ودعاى آنان را اجابت مى ‏فرمايد، شيعيان ما در آن زمين ، مسكن مى ‏كنند وبراى آنان در دنيا وآخرت، امان خواهد بود، ولى شما روز شنبه كه روز عاشورااست نزد من بياييد». ودر روايت ديگر آمده است كه حضرت به آنان فرمود: «در روز جمعه كه من در پايان آن روز كشته مى ‏شوم وكسى از اهل بيت من وخويشان وبرادران من باقى

نمى ‏مانند، سر مرا براى يزيد مى‏ برند ، نزد من حاضر شويد».  مؤمنين جّن گفتند: «به خدا قسم! اگر اطاعت امر شما واجب نبود ، مخالفت مى ‏كرديم وتمام دشمنانت را قبل از آنكه به شما آسيبى برسانند ، مى‏ كشتيم».

امام حسين«عليه‏ السلام»فرمود:«به خدا قسم قدرت ما براى كشتن آنها بيش از شماست، ولى نظر ما اين است كه بر همه اتمام حجت شود تا آنهايى كه هلاك مى‏شوند از روى بيّنه به هلاكت برسند وكسانى كه به سعادت مى‏رسند نيز از راه بيّنه بدان نائل شوند» .[3]



1-ثم جاءاللّيل ؛ فجمع الحسين «عليه‏السلام»اصحابه فحمداللّه واثنى عليه ثم اقبل عليهم فقال: «اما بعد. فانى لا اعلم اصحابا اصلح منكم ولا اهل بيت ابرّ؛ ولا افضل من اهل بيتى ؛ فجزاكم الّله جميعاعنى خيرا وهذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملاًوليأخذ كل رجل منكم بيد رجل من‏اهل بيتى وتفرّقوا فى سواد هذاالّليل وذرونى وهؤلاءالقوم فانّهم لا يريدون غيرى».

تر جمه لهوف ص 108

 

2- سوره آل عمران آيه /153

3- ملهوف ص 28 نحار ج 44 / ص 330

 

دسته ها :
X