بسم الله الرحمن الرحيم
(4-3)- خوف ورجاء :
يكى از ثمرات معرفت خوف وترس ازمقام خداوندتبارك وتعالى وديگر،اميدورجاء به رحمت الهى مىباشد.
علماى اخلاق صفت خوف را افضل فضائل نفسانيه واشرف اوصاف حسنه ذكركرده اند.وهيچ چيز مانند آن قلع وقمع لذت وشهوت دنيا را نمىكندواز اين جهت است كه آيات وروايات در فضيلت اين صفت زيادند از آن جمله :
«اِنَّما يَخشَى اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلَمَؤا»(4)
تنها علماء وارباب معرفت از خدا مىترسند.
--------------------------------------------------------------------------------
1-سوره رعد آيه 28
2- شرح منازل السائرين ص 371
3- سوره رعد آيه 29
4- سوره فاطرآيه 28
--------------------------------------------------------------------------------
«هدًى وَرحَمَةٌللّذِينَ هُم لِرَبِّهم يَرهَبونَ»(1)
هدايت ورحمت از براى كسانى است كه ايشان از پروردگار خود خائف وترسانند.
«انّ الَّذينَ ءَامَنواوَعَمِلوا الصالِحات اولئكَ هُم خَيرُ البَرِيَّة جَزائُهُم عِندَ رَبِّهِم جَنّتُ عَدنٍ تَجرِى مِن تَحتِهَا الاَنهار خالِدينَ فِيها اَبَداًرَضِى اللّهُ عَنهُم وَرَضوا عَنهُ ذلكَ لِمَن خَشِىَرَبَّه»(2)كسانى كه ايمان آوردندواعمال صالح انجام دادند، بهترين مخلوق (خدا)يند.پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاى بهشت جاويدان است كه نهرها از زيردرختشان جارى است ؛ هميشه در آن مىمانند؛ خدا از ايشان راضى وخشنود وايشان از خدا راضى وخشنودند ؛واين مرتبه از براى كسى است كه از پروردگار خود بترسد.
«اِذا ذُكِرَ اللّهَ وَجِلَت قُلُوبُهُم»(3)
مؤمنان كسانى هستند كه چون نام خداوند مذكور شددلهاى ايشان خوفناك گردد.
قال رسول اللّه ( صلىالله عليه وآله )انا اخوفكم من اللّه = ترس من از خداوند از همه شما بيشتر است.
يكى از ثمرات معرفت ، ترس از خداوند تبارك وتعالى مىباشد، مؤمن واقعى (عارف) جز از خداوند تبارك وتعالى از هيچ كسى وهيچ قدرتى نمىترسد، بلكه همه از او مىترسند.
عن ابى حمزه قال: قال ابو عبد الله ( عليه السلام ):من عرف الله خاف الله ومن خاف الله سخت نفسه عن الدنيا.(4)= ونيز فرمودند: هر كه خدا را شناخت، از او بترسد وهر كه از خدا بترسد، دل از دنيا بر كند .
ممكن است اين توهّم براى كسى پيدا شود كه آيا خداوند متعال ورؤف ودود ومهربان، ترس دارد؟
براى دفع اين توهّم، بايد گفته شود كه خداوند متعال ترس ندارد، بلكه ترس از مقام اوست
كسانى كه از مقام خداى خود مىترسند، نفس خود را از هوى وهوس باز مىدارند واجازه نمىدهند كه نفس امّاره آنها را به گناه وادارد وهمين امر موجب نجات آنها شده وآنها را بهشتى مىكند .
«واَمّامَن خافَ مَقامَ رَبِّه وَنَهَى النَّفسَ عَنِ الهَوى فَاِنَّ الجَنَّةَ هِىَ المَأوَى».(5)
هر كس كه از پروردگار خود بترسدوخود را از هواوهوس باز داردبهشت منزل ومأوى اوست.
بعنوان مثال : يك قاضى بسيار بامحبّت وخوش اخلاق را،در نظر بگيريد، همين قاضى مقامش اقتضا مىكند كه مجرم را به سزاى اعمالش برساند، مقام او چنين اقتضا مىكند، در حالى كه او شخص وارستهاى مىباشد،
مؤمن چون عارف به مقام پروردگار هست، و قيامت را باور كرده وخشم وغضب الهى را معتقد است ومى داند كه مقام پروردگار اقتضا مىكند كه كفّار ومنافقين ومشركين وفاسقين را عذاب كند وكسانى كه باور كنند اين معنا را ديگر به خود اجازه نمىدهند كه نا فرمانى اورا كرده ولذا بر هواى نفس خود غالب شده وترك گناه مىكنند وبهشت جاودان را براى خود كسب مىنمايند.
عن ابى عبداللّه (7)فى قول اللّه عز وجل:«ولمن خاف مقام ربه...»قال :من علم انّ اللّه يراه ويسمع مايقول ويعلم مايعمله من خير اوشر فيحجزه ذلك عن القبيح من الاعمال فذلك الذى خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى .(6)
--------------------------------------------------------------------------------
1- سورة الاعراف آيه 154
2- سورة البينة آيه 8
3- سوره انفال آيه 2
4- همان مدر ك ح 4
5- سوره نازعات آيه 40
6- ترجمه اصول كافى ج 3 ص 113 ح 10 باب خوف ورجاء
--------------------------------------------------------------------------------
امام جعفر صادق« عليه السلام »در باره قول خداوند متعال فرمودند: كسى كه بداند خدا اورا مىبيند وآنچه گويد مىشنود وهر كار نيك وبدى كند مىداند، همين دانستن اورا از كارهاى زشت باز مىدارد، پس آن كسى است كه از مقام پروردگارش ترسيده وضمير خويش رااز هوس باز داشته است .
اما كسانى كه تقوا ندارند در نتيجه مقام خدا را فراموش مىكنند وقيامت را به فراموشى سپرده ودر نتيجه مانند ديوانه اى كه هيچ خطر احساس نمىكند طغيان نموده ودر نتيجه دوزخ را مأواى خود مىنمايد ولذا در قرآن مىفرمايد: «فَاَمّا مَن طَغى وَءَاثَرَ الحَيوةَ الدُّنيافَاِنَّ الجَحِيمَ هِىَ المَأوَى »(1) پس كساني كه طغيان كرده، وزندگى دنيا را مقّدم داشته، مسلما دوزخ جايگاه اوست.
مستفاد از آيات وروايات اين است كه تنها كسانى كه اهل معرفت هستند داراى خوف وترس وخشيت از پروردگار مىباشند ومفسرين در اين مقام ،احتمالات ومعانى مختلفى رابيان نموده اند كه مىتوان تمام آن را پذيرفت وقابل قبول است :
بسم الله الرحمن الرحيم
(2)نفس مطمئنه:
«ياايّتهاالنفسُ المطمئنّة اِرجعى الى رَبِكّ راضيةً مَرضيّة فَادخُلى فى عِبادى وَادخُلى جَنَّتى»(3)=(در هنگام رفتن از اين عالم به آنها خطاب مىشود:)«اى صاحب نفس مطمئنه! برگرد به سوىپروردگارت درحال كه از او خشنودي واو هم از تو خشنود است باز گرد پس در ميان بندگانم در آي ودر بهشتم وارد شو ).
--------------------------------------------------------------------------------
1- اعيان الشيعه (جندب) ص 316 واسدالغابه ج 5 الغدير ج 8 ص 309 الاصابه ج 4 ص 63 نقل از كتاب پيغمبر وياران ص 45 / .
2-واللّه لوددت انى قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتى اقتل كذا الف قتلة وان الله يدفع بذلك القتل عن نفسك وعن انفس هولاء الفتيه من اهل بيتك .نامهها وملاقاتهاى امام حسين « عليهالسلام »ص 270
3- سوره الفجر آيات 28 الى آخر .
--------------------------------------------------------------------------------
پروردگار وربّت، خوشنود وپسنديده، پس داخل شو،دربندگانم وداخل شو در بهشتم».
يكى ديگر از ثمرات معرفت،"نفس مطمئنّه " است كه اگر امتيازايمان وتقوافقط به اطمينان بود باز ارزش اين را داشت كه انسان با تقوا باشد.
بيان مطلب:
آرامش وطمأنينه سرمايه بزرگى مىباشد كه همه مردم به دنبال كسب آنند وتلاشهائى كه انجام مىدهند، براى رسيدن به اين معناست؛ اگر به دنبال مال وثروت مىرود وزراندوزى مىكند(وياسعى وكوشش كرده كه به مقام وقدرت برسد، به اين اميد كه آن ثروت ومقام،)براى او آرامش وطمأنينه به ارمغان آورد.
امّا(نكته اى كه در اين جا وجود دارداين است كه) كسانى كه مؤمن نيستند وتقوا ندارند، از اين امتياز محرومند؛ زيرانه مقام ونه مال ونه قدرت، نمىتواند موجب اطمينان وآرامش شود؛ تنهاباياد خداوند تبارك وتعالىآرامش به دست مىآيدوهر چه ايمان قوىتر معرفت بيشتروهر چه معرفت زيادتر، اطميمان هم بالاتر مىرودودر نتيجه هر چه اطمينان بيشتر باشد، آرامش افزونتر خواهد شد؛ به اين معنا كه نه ترس از جان داشنه ونه از مال ونه از آبروواز عالم پس از مرگ هم هيچ هراسى ندارد؛ زيرا به رحمت الهى اميدوار مىباشد.اين يك موهبت الهىبوده كه شامل حال كسانى مىشود كه مؤمنند؛ داشتن اين حالت، قابليّت مىخواهدواين قابليّت را مؤمنين دارند.
ولذا در ذيل آيه كريمه مىفرمايد:
الَّذينَ آمَنواوَتَطمَئِنَُّ قُلُوبُهُم بِذِكرِاللّه اَلابِذِكرِاللّهِ تَطمَئِّنُ القُلُوب (1)
آنان كه ايمان آوردند ودلهايشان آرامش مىيابد به ذكر خدا،آگاه باشند كه ذكرخدابه دلهاآرامش مىدهد.
فرق بين آرامش وسكينه ونفس مطمئنّه:
علماى اخلاق ، طمأنينه را سكون ناميده اندو طمأنينه وسكون را اقواى وزائد وكمال از براى سكينه دانسته اند.به اين معنا كه "طمأنينه "بالاترين درجه آرامش است، مقامى است كه دائم وثابت است .(2)
ممكن است كسى مورد فضل ورحمت الهى واقع شود واز آرامش بر خور دار شود اما داراى نفس مطمئنه نباشد،اما كسى كه داراى اين درجه ومقام باشد، آن چنان نفس خود را تهذيب وتزكيه نموده است كه نفس اومطمئنه شده وداراى طمأنينه مىباشد.(دقت شود)
«الَّذينَ ءَامَنواوَعَمِلواالصالِحاتِ طوبى لَهُم وَحُسنُ مَئَاب»(3)
كسانى كه ايمان آورده اند وعمل صالح انجام مىدهند خوشا به حالشان وباز گشت نيكوئى دارند.
بسم الله الرحمن الرحيم
(3) = يكى ديگر از عوامل ترس ووحشت، كسب در آمد است؛ به اين معنا كه مبادا دچار فقر وتنگ دستى شود.لذااز وحشت فقربراى به دست آوردن ثروت ، از هيچ كارى دريغ نمىكند، و تنها چيزى كه براى او اهميّت ندارد كسب مال حلال است ،ديگر برايش فرقى نمىكند كه اين مال را از چه راه به دست آورد. تقلّب، كم فروشى، غش در معامله، دزدى، رشوه و...هدف رسيدن به ثروت است ؛از دوجهت، يكى ترس از فقر وديگر براى رسيدن به آسايش، ودر نهايت روى آسايش را نديده وهميشه با خوف وترس ووحشت زندگى مىكند.
امّا اگر كسى مؤمن باشد، هيچ وقت غمِ "روزى" را نمىخورد زيرا بر اين باور است كه خداوند رزاّق وعده روزى به او داده است، «وَمَن يَتَّقِ اللّه يَجعَل لَهُ مَخرَجا وَيَر زُقهُ مِن حيثُ لا يَحتَسِب وَمَن يَتَوَكَلّ عَلَى اللّه فَهُوَ حَسبُه»(1) او هيچ حسابى باز نكرده است ، روزى مىرساند وكسى كه توكّل بر خدا كند خداوند اورا كفايت مىكند.
بدين جهت مؤمن ،به تنها چيزى كه مؤمن فكر نمىكند، رزق وروزى مىباشد؛ زيرا نه تنها اعتقاددارد، بلكه براين باور است كه خداوند اورا روزى مىدهد ولذا كسانى كه براين باور نيستند، هميشه وحشت از آينده داشته واين وحشت، آرامش را از آنان سلب نموده است واگر ميلياردها تومان ثروت داشته باشند،باز از آينده خود بيم وترس دارند وخوف آن را دارند كه مبادا در آينده دچار فقر وتنگدستى شوند.
البته روشن است كه اين بدين معنا نيست كه مؤمن به دنبال كار نرود وبگويد كه خدا وعده داده، پس من چرا خود را به زحمت انداخته ودنبال كار بروم، كما اينكه بعد از آنى كه اين آيات نازل شد، عدّهاى دست از كار كشيدند وپيش خود فكر كردند كه نيازى به كار نيست ولذا پيامبر گرامى اسلام « صلىالله عليه وآله »با آنها برخورد نموده وفرمودند كه بايد به دنبال كار رفت واز امام جعفر صادق « عليهالسلام »روايت شده است كه فرمودند:
(الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل اللّه)(2) = كسى كه براى خانواده وكسانى كه تحت تكفّل او هستند كار كند، مانند كسى است كه در راه خدا جهاد نمايد .
در واقع مؤمن به دنبال كار رفته وبه وظيفه خود عمل مىكند وخداوند رؤف ومهربان ورزّاق ،او را كمك كرده وهيچ زمانى اورا بدون روزى نمىگذارد ولذا فرق مؤمن با ديگران اين است كه او به دنبال كسب وكار مىرود ،و هيچ نگران اين نيست كه آيا در اين كار سودى نصيب من خواهد شد يانه؟ بخلاف ديگران كه وحشت دارند مبادا در پى اين كار، استفاده اى نباشد ولذا براى كسب استفاده، سعى بر اين دارند كه از راه هاى مختلف ،مشترى جذب كنند، به عنوان مثال: اگركسى ازاو خريد كند بااو بسيار صميمى ودوست مىشود ولىاگر روزى بفهمد كه ديگرازاو خريد نمىكند، به او بى اعتنائى كرده و چه بسابااو قهر مىكند وهكذا...به گونه اى با مشترى برخورد مىكند كه گويى او را رازق خود مىداند؛امّا مؤمن، هيچ وقت براى رزق وروزى با كسى دوست نشده وباكسى قهر نمىكند ؛زيراكه معتقد بر اين معناست كه رازق، خداوند تبارك وتعالاست وهميشه از او طلب وسعت رزق مىنمايد .
اگر كسى در تاريخ تتبّع كند، خواهد ديد كه بودند كسانى كه قبل از ايمان آوردنشان چقدر مىترسيدند وبعد از آنى كه اسلام راپذيرفتند ديگر ترس در وجودشان از بين رفت وچه كسانى كه ايمان داشتند ولى چون ايمانشان ضعيف بود، مىترسيدند امّا وقتى كه ايمانشان قوّت گرفت چگونه آرامش پيدا كردند وترس از وجودشان رخت بربست.
--------------------------------------------------------------------------------
1- سوره الطلاق آيات /3/2.
2- محمدبن يعقوب (كلينى) عن على بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن حماد بن عثمان عن الحبلى عن ابى عبد اللّه ( عليهالسلام ) كافى /ج 5/ ص /88 ح / 22001
--------------------------------------------------------------------------------
به عنوان مثال به دو تن از اصحاب وياران رسول اللّه ( صلىالله عليه وآله )وسيدالشهداء( عليه السلام ) اشاره مىشود .
وقتى كه ابوذر غفارى به مكّه آمد تا اسلام را اختيار كند، آن چنان از كفار وحشت داشت كه حتّى جرأت نمىكرد نام رسول اللّه ( صلىالله عليه وآله )را بر زبان جارى كند ولذا مولا اميرالمؤمنين على ( عليه السلام ) از او سؤال فرمودند كه براى چه آمده اى؟ووقتى معلوم شد براى پذيرش اسلام آمده او را به منزل پيامبر اكرم ( صلىالله عليه وآله )هدايت كردند وچون از كفّار واذيّت وآزارآنها هراس داشت، جرأت نكرد كه همراه با مولا اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) به منزل حضرت برود ولذا حضرت على ( عليه السلام )فرمودند كه من از جلو مىروم وتواز عقب بيا. اّما همين ابوذر، بااين وحشتى كه داشت، بعد از آنى كه خدمت رسول اللّه ( صلىالله عليه وآله )رسيدند وتشرّف به دين اسلام پيدا كرده وايمان آوردند، ديگر ترس ووحشت در دل او راه نداشت ، به مسجدالحرام آمد ودر مقابل كفّار ومشركين ايستاد وبا صداى بلند آنها را به اسلام دعوت نمود وگفت:(اشهد ان لا اله الاّ اللّه واشهد انّ محّمدا عبده ورسوله) مردم بطرف او حمله كردند وآنقدر او را زدند كه از پاى در آمد. عباس عموى پيامبر« صلىالله عليه وآله » وقتى او را ديد، خود را بروى آن انداخت وگفت: «مردم واى بر شما! مگر نمىدانيد اين مرد از طايفه غفار است وايشان در سفر شام سر راه شمايند؟!» بدين ترتيب اورا از چنگال مردم مكّه نجات داد ، امّا دوباره روز بعد آمد و مردم را به اسلام دعوت كرد ومجدّدا اورا گرفتند و كتك مفصّلى به او زدندكه باز عباس آمد واورا نجات داد. پيامبر اكرم « صلىالله عليه وآله »به او فرمودند: «ديگر توقّف مكن، به قبيله خود برگرد وامر مرا به آنان اطلاع ده...»(1)
زهيربن قين - او در مكّه ماند واعمال حج را به جا آورد سپس از مكّه با عجله خارج شد تا خود را به كاروان سيّدالشّهداء« عليه السلام »برساند؛ امّا قصدش اين نبودكه به آن ملحق شود بلكه مىخواست واقعه را از دور دنبال كند و شاهد اتفاقاتى كه رخ مىدهد باشد ؛ چون مىترسيد كه اگر به كاروان آن حضرت نزديك شود، جانش به خطر بيفتد، زمانى كه امام براى او قاصدى فرستاد واز او خواست تا به خيام ايشان برود، نپذيرفت؛امّا بااسرار همسرش به خدمت حضرت شرفياب شد. بعد از ملاقاتى كه صورت گرفت، تحوّلى در زهير رخ داد ولذابرگشت واز همسرش درخواست كرد كه برگردد تا به يارى حضرت بشتابد.او پذيرفت، درحالى كه اشك در چشمانش حلقه زده بود رو به زهير كرد وگفت:«من بودم كه تورا تشويق به رفتن كردم،از تو مىخواهم كه من را تنها نگذارى...». همين زهير در شب عاشورا وقتى كه حضرت فرمودند: اينها قصد ريختن خون مرا دارند ومن بيعتم را از شما پس گرفتم وشما مىتوانيد برويد ،اواز جاى بر خواست وعرضه داشت:«به خدا قسم! دوست دارم كشته شوم، بعد زنده شوم، باز كشته شوم وبعد زنده شوم تا هزار بار،تا بدينوسيله خداوند متعال ،مرگ را از شما واز جوانان خاندان شما،دفع كند»
بسم الله الرحمن الرحيم
عوامل پيدايش ترس
عوامل پيدايش ترس ووحشت عبارتند از:
(1)= علاقه ومحبّت به دنيا: كسى كه علاقه به دنيا داشته باشد قطعا جان خود رابيش از هر چيزى دوست دارد وازهرچه كه آن را تهديد مىكند، مىترسد وبراى حفظ آن، حاضر است كه دست به هر جنايتى بزند واز هيچ خلافى روى گردان نيست،امّا مؤمن ،گرچه به جان خود علاقه مند است ،امّا دين خود را بيشتر ازآن دوست دارد ولذا اگر بداند كه بايد جان خود را فداى دين كرد بدون هيچ ترسى، فداكارى مىكند همان گونه كه در صدر اسلام در ركاب رسول اللّه « صلىالله عليه وآله »ودر ركاب مولا اميرالمؤمنين على « عليه السلام »ودر ركاب سرور وسيّد شهيدان حضرت ابىعبداللّه الحسين « عليه السلام »جان فشانى كردند بدون آنكه ترس ووحشتى به دل راه دهند ،به قول شاعر كه مىفرمايد:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من از او عمرى ستانم جاودان او زمن دلقى ستاند رنگ رنگ
(2)= دليل ترس ووحشت واضطراب، نداشتن پشتوانه است؛ كسى كه ايمانش ضعيف باشد گرچه اعتقاد به مسائلى چون حافظ بودن خداوند دارد امّا چون بى تقوا است واز نعمت معرفت بر خوردار نيست و اين معنا را باور ندارد، هميشه داراى وحشت واضطراب است كه مبادا جانش به خطر افتد يا دچار فقر وتنگدستى شود ولذا اگر مالى نداشته باشد وحشت از فقر دارد و اگر ثروتمند باشد، وحشت از دزد وبراى حفظ مال خود، دچار اضطراب است وهم چنين براى حفظ جان خود مضطرب است كه مبادا دشمن، اورا از پاى در آورد ووقتى از او سؤال شود، مگر تو خدا را رازق نمىدانى؟ در پاسخ مىگويد: قبول دارم كه خدا، حافظ ورازق است ؛امّا او در عمل،اين حرف راباور ندارد؛ چون باور، همان معرفت است وبه همين علّت، مؤمن به دليل باورش كه خداوند حافظ وراز ق است، هيچ وحشتى نه از جان ونه از مال خود دارد ؛ چون بر اين باور است كه خداوند تبارك وتعالى
--------------------------------------------------------------------------------
1- سوره طه آيه / 124
--------------------------------------------------------------------------------
بهترين حافظ ونگهدارنده است «فَاللّهُ خَيرٌحافظاوَهُوَاَرحَمُ الراحِمين»(1) ارحم الراحمين است».
اگر كسى همين يك آيه را باور كند، ديگر از هيچ امرى نمىترسد وهيچ وحشتى نسبت به جان خود ندارد ؛ زيرامىداند كه خداوند متعال وعده داده است كه او را حفظ مىكند وكسى كه حافظ او خداوند باشد، هيچ خطرى اورا تهديد نكرده ؛ چرا كه خداوند تبارك وتعالى خلف وعده نمىكند «انّ اللّه لا يخلف الميعاد» .
البته وعده هاى خداوند ،براى مؤمنين است ؛زيرا در جاى ديگر مىفرمايد: «اِن تَنصُروااللّه يَنصُركم»=
«اگر مرا يارى كنيد ،من هم شما را يارى مىكنم».
يارى كردن خداوند قادر متعال به اين است كه اطاعت امر اورا كرده ؛ يعنى واجبات را انجام داده ومحرّمات راترك نمايد واين، همان با تقوا بودن است. بديهى است وبركسى پوشيده نيست كه خداوند متعال ،غنى بِالذّات است ونيازى به هيچ كس ندارد ولذا مؤمنين، هم معتقد بر اين معنا هستند وهم باورشان براين است كه خداوند آنها رااز خطرات حفظ مىكند ولذا ترسى از جان ومال خود ندارند.
امّانكته اى كه قابل ذكر مىباشد اين است كه:آيا بااين معنا ديگر مؤمن نيازى به احتياط ندارد ،تابراى حفظ جان خود اقدامى كند ؟ در جواب بايد گفت : در اسلام، دستورات زيادى براى حفظ جان آمده است، مانند مسئله تقيّه كه حتّى رواياتى در اين زمينه وجود دارد كه اگر كسى تقيّه نكند، از ما نيست ولذا مؤمن، وظيفه اش راانجام داده وطبق دستورات اسلام، عمل مىكند ولى فرق مسئله در خطراتى است كه هر لحظه، انسان را تهديد مىكند وانسان، به تنهائى قادر به مقابله باآن نيست واز توان او خارج است، اينجاست كه مؤمن، خود را به خداوند متعال مىسپارد وهيچ وحشتى به دل راه نمىدهد، ولى كسى كه تقوا ندارد، نمىتواند اين آرامش را به دست آورد چون اين آرامش،امتيازى است كه خداوند در قلوب مؤمنين قرار داده وديگران از آن محرومند.
ممكن است كه اين توهّم براى بعضىپيدا شود كه مؤمنين راهم خطر تهديد مىكند، حتّى خطراتى كه منجرّ به قتل وكشته شدن آنها مىشود وجان خود را از دست مىدهند؟!
با بيان فوق پاسخ اين مطلب هم روشن شد ؛زيرا وقتى كه مؤمن به وظيفه خود كه احتياط است عمل كرد، اگر براى او مشكلى هم پيش آيد حتّى اگر خطرى اورا تهديد كند، ديگر ترسى به دل ندارد چون او وظيفه اش را انجام داده ومى داند كه خداوند حافظ اوست واگر براى او اتّفاقى بيفتد، معتقد است كه رضاى خدا در آن بوده است ولذا از اين كه براى جان او اتّفاقى بيفتد، وحشتى ندارد وهميشه به اين معنا معتقد است كه (الخير فيما وقع)«هر چه از دوست مىرسد نيكوست» .
بااين بيان ، در باره مال هم مطلب روشن شد كه مؤمن در حفظ مالش نيز سعى خود را انجام مىدهد ودر نگهدارى آن كوتاهى نمىكند، امّا بعد از آنى كه به وظيفه عمل كرد وطبق دستورات اسلامى از مال خود به نحو احسن نگهدارى نمود، ديگر ترس ووحشتى به دل راه نمىدهد كه مبادا اموال من تباه شود يا به سرقت برود يا ورشكست شوم...بلكه او خدا را حافظ اموال خود مىداند واگر براى آن اتّفاقى هم افتاد ودر اين زمينه متضرّر شود،وخسارت وزيانى به او وارد شد ،چون تسليم مصلحت الهى است وراضى به رضاى خداست ومعتقد بر اين معناست كه حتما خير او در اين ضرر بوده است ونه تنها ترس از بين رفتن مال به دلش راه پيدا نمىكند، بلكه اگر چنين اتّفاقى هم رخ دهد، هيچ نگران نمىشود .
--------------------------------------------------------------------------------
1- سورة يوسف آيه / 64
بسم الله الرحمن الرحيم
ثمرات معرفت:
وامّاكسانى كه داراى اين نعمتند وقابليّت اين معنا را پيدا نموده اند، به بركت داشتن معرفت، بينش آنها با ديگران فرق كرده وديدِ آنها نسبت به زندگى تغيير مىكند ودر نتيجه رفتار وگفتار وپندارشان باافراد ديگر تفاوت داردكه به بعضى از آن ثمرات اشاره مىشود :
(1) = آرامش
«هُوَ الَّذى اَنزَلَ السَّكينَةَ فى قُلُوبِ المؤمِنين»(2) =
«خداوند متعال آرامش را در قلوب مؤمنين قرار داده است وترس ووحشت را از دل مؤمنين بيرون نموده است».
«الا انَّ اولياءَ اللّه لا خوفٌ عَلَيهم وَلا هم يَحزَنون»(3)
آرامش ؛بهترين سرمايه زندگى است .تمام تلاشهايى كه مردم مىكنند براى كسب آرامش مىباشد، حتّى آن كسانى كه به گناه، رو مىآورند واز هر گونه ظلم وجنايتى دريغ ندارند، وقتى از آنها سؤال شود كه چرااينگونه عمل مىكنيد؟ در جواب مىگويند: براى كسب يك زندگى بهتر وبراى آرامش وآسايش بيشتر، اقدام به اين عمل مىنمائيم.يا كسى كه براى كسب مال بيشتردزدى مىكند تا به زعم وگمان خود بتواند زندگى بهترى داشته باشد و آرامشى به دست آورد. در مقابل، ترس ووحشت، آفت زندگى وموجب سلب آرامش اومىگردد. اگر كسانى كه براى
--------------------------------------------------------------------------------
1- سوره مؤمنون آيه 97
2- سورةالفتح آيه 4
3- سورة يونس آيه /62
--------------------------------------------------------------------------------
رسيدن به آرامش، اين گونه خود را به دنيا مشغول كردهاند، بدانند كه آرامش در داشتن تقوا به دست مىآيد، هرگز به خود اجازه نمىدهند كه به دنبال گناه بروند؛ بعبارتى ديگر: مردم بايد گمشده خود را در تقوا وايمان جستجو كنند نه در بىتقوايى؛ زيرا آرامشى را كه ديگران، به دنبال آن هستند فقط در صورتى به دست مىآورند كه در سلك مؤمنين بوده باشند واگر كسى به اين معنا توجّه نكند وپيروى از هواى نفس وشيطان نمايد، محال است كه روى آسايش وآرامش را ببيند؛ زيرا خداوند متعال در قرآن كريم مىفرمايد:«وَمَن اَعرَضَ عَن ذِكرى فَاِنَّ لَهُ مَعيشَتا ضَنكا»(1)= «كسى كه از ياد خدا (غافل باشد) ودورى بجويد، زندگى براى آن تنگ مىشود».
در مقابل، نداشتن آرامش يعنى وجود ترس ودلهره، زندگى را تلخ مىكند وجز سختى وذلّت براى او چيزى ندارد ومىتوان گفت: ترس ووحشت از هر دردى بدتر است، انسان را از پاى در آورده وبراى از بين بردن آن، حاضر است تن به هر عملى بدهد واين جاست كه چون تقوا ندارند وسعى براين دارند كه به آرامش وآسايش برسند، آنان تصوّر مىكنند كه داشتن مال وثروت ومقام، موجب آسايش وآرامش است ولذا براى كسب مقام وقدرت وثروت از هيچ امرى دريغ ندارند حتّى اگر به قيمت ريختن خون ديگران باشد ولذا جناياتى كه در جامعه صورت مىگيرد وقتلهايى كه انجام مىپذيرد ودزديهايى كه مىشود و...تماما در اين راستا بوده ودر نهايت، جز بدبختى براى آنها هيچ ثمره اى ندارد؛ در حالى كه اگر در صراط مستقيم قدم بردارند واطاعت از اوامر الهى نمايند وترك گناه كنند ،فضل ورحمت الهى شامل حالشان شده واز آرامش كامل برخوردار خواهند شد.
بسم الله الرحمن الرحيم
امتياز معرفت از علوم ديگر
وامّاامتيازاتى كه معرفت وشناخت از علوم ديگر دارد عبارتند از:
(1) = خير كثير: قال اللّه تبارك وتعالى:«ومن يؤت الحكمة فقد أوتى خيرا كثيرا»(1)
«به هر كس كه حكمت (دانش ومعرفت )داده شود ؛ خير فراوانى داده شده است».
در حالى كه وقتى سخن از علم ود انش مىشود در قرآن مىفرمايد: «ومااوتيتم منالعلم الاّقليلاً»(2) «جزاندكى دانش به شما داده نشده است».
لازم به ذكر است كه در روايات از ائمّه هدى ( عليهم السلام ) درباره معناى حكمت سؤال شده است ودر جواب فرموده اند كه "معرفت" است.
عن ابى بصيرقال: سمعت ابا جعفر ( عليه السلام ): ومن يؤت الحكمه فقد اوتى خيرا كثيرا قال: المعرفة (3)
(2) = علم ودانش را تنها كسانى مىتوانند كسب كنندكه داراى استعداد وحافظه و فكر قوى هستند وهمه مردم قادربه تحصيل آن نيستند؛ امّادرِ معرفت، به روى همه مردم باز است وهركسى ميتواند از اين امتياز بر خوردار باشد .
(3) = هر علم ودانشى محدود به حدّ معيّنى است ،امّا براى معرفت حدّى را نمىتوان در نظر گرفت واورا محدود نمود بلكه مانند نور، به صورت تشكيك مىباشد؛ همان گونه كه براى نور،نمىتوان حدّى را تعيين نمود، براى معرفت هم نمىشود حدّى را در نظر گرفت؛ هر چه ايمان، قوىتر وتقوا بيشتر گردد، معرفت زيادتر مىشود بطورى كه اشرف مخلوقات يعنى حضرت ختمى مرتبت محمدّبن عبداللّه ( صلىالله عليه وآله ) وائمّه هدى( عليهم ا لسلام ) هم از خداوند تبارك وتعالى طلب زيادت مىكنند«ربّ زدنى علما».
(4) = براى كسب علم ودانش ،زمان لازم است؛ به اين معنا كه براى تحصيل علم، علاوه بر داشتن هوش وحافظه واستعداد، زمان هم نياز مىباشد به طورى كه بايد سالهاى زيادى از عمر خود را صرف آموختن نمايد ،آن هم در دوران جوانى وبدون هيچ گونه تشويش واضطراب فكرى و باداشتن اساتيدى زِبَر دست وشرائط خاصّ ديگر...تا بتواند مقدارى از علوم را كسب نمايد. امّا براى كسب معرفت، هيچ يك از شرائط مذكور، لازم نيست، حتّى نيازى به زمان ندارد، تنها شرط تحقّق آن، مؤمن وباتقوابودن است. كسى كه در سلك متقّين قرار گرفت وخداوند تبارك وتعالى اورا لايق ديد، باب رحمت را بر او باز مىكند و او،آن را مىيابد؛ پس براى يافتن معرفت،نه به زمان نيازى هست ونه به شرائط ديگراحتياج مىباشد .
(5) = كسى كه علمى را آموخت تا وقتى كه داراى سلامت جسم وفكر باشد،"علم"او را يارى مىكند، امّا معرفت تا وقتى كه از صحتّ وسلامت روح برخوردار بود يعنى تا زمانى كه با تقوا بماند، همراه اوست، ولىاگر
--------------------------------------------------------------------------------
1- سوره بقره آيه 269 .
2- سوره اسرا آيه 85 .
3- بحار /ج 1 / ص 215 / ح 23 /نقل از تفسير عياشى .
--------------------------------------------------------------------------------
شيطان او را وسوسه كند واورا از سلك متقّين خارج نمايد ،ديگر آن شخص، قابليّت ولياقت چنين امتيازى را نداشته واز او گرفته مىشود. همانگونه كه شرط تحقّقش تقواست، بى تقوايى هم موجب سلب آن مىشود. اينطور نيست كه بعد از رسيدن به اين سرمايه، ديگر خطرى آن را تهديد نكند؛ بلكه شيطان اين دشمن قسم خورده در هيچ زمانى از اغفال بندگان خدا چشم پوشى نمىكند وهميشه در فكر گمراه نمودن بندگان خدا مىباشد ومؤمنين بايد هميشه براى نجات از شرّ وسوسه هاى شيطان به خدا پناه برده، همان گونه كه خداوند متعال سفارش فرموده كه از وسوسه هاى شياطين به من پناه ببريد «وقل اعوذ باللّه من همزات الشياطين». (1)
(6) = علم ودانشى را كه مىآموزند ، فقط در اين عالَم مادّى ودنيوى مورد استفاده قرار مىگيرد وبراى عالَم پس از مرگ، هيچ گونه بازدهى ندارد؛ به اين معنا كه در عالم برزخ وقيامت ديگر بيمارى وجود ندارد تا نيازى به طبيب باشد وهم چنين معمارى ومهندسى و...، امّا از امتيازات اين علم ومعرفت آن است كه محدود به اين عالم نيست بلكه كماليست كه در عالم پس از مرگ وقيامت موجب قرب الهى گشته وكسانى كه از اين علم برخوردارند، زندهاند و«عندربهم يرزقون» مىباشند .
(7) = علم ودانش جداى از ايمان، غرور مىآورد وموجب سركشى وظلم وجنايت مىشود وتاريخ، گواه اين معناست كه بيشترين جناياتى كه در تاريخ اتفاق افتاده است، هدايت ورهبرى اش را دانشمندانى به عهده گرفته اند كه داراى ضعف ايمانى بودهاند.به قول شاعر :
(چودزدى با چراغ آيد گزيده تر برد كالا )
امّا اين علم ومعرفت چون از ايمان نشأت مىگيرد، نه تنها موجب غرور نشده، بلكه عارف رااز صفات رذيله دور مىكند ؛چون اگر مغرور شود، ديگر قابليّت داشتن چنين امتيازى را ندارد ولذا عارف واقعى، دور از هرگونه رذائل اخلاقى بوده وداراى كمالات انسانى مىباشد.
بسم الله الرحمن الرحيم
(معرفت وشناخت)
يكى از امتيازاتى كه خداوند تبارك وتعالى به مؤمنين عطا مىفرمايد، معرفت است واين معرفت، خود سر منشأ بركات ونعمات و الطاف الهى است.
قال اميرالمؤمنين ( عليهالسلام ) العلم افضل من المال بسبعة:...الى ان قال :الخامس: المال يحصل للمؤمن والكافر والعلم لايحصل الاّ للمؤمن خاصّة. (1)
اميرالمؤمنين ( عليهالسلام ) فرمودند: علم از ثروت بهتر است به هفت دليل...پنجم آن اين است كه: كسب مال وثروت هم براى مؤمن وهم كافر حاصل مىشود؛اماّ تحصيل علم فقط براى مؤمن مقدور است.
بيان مطلب
معلومات را مىتوان به سه نوع تعريف كرد (1) - تعليمى (2) تمرينى وتجربى(3)كشفى واشراقى .
(1)= يك دسته از علوم را بايد با آموزش فرا گرفت وبراى تحصيل آن، نياز به هوش واستعدادوحافظه مىباشد.
به بيانى ديگر بعضى از علوم، نياز به فكرى قوى مانند مسائل اصولى وفلسفى ورياضى...وبعضى ديگر نياز به حافظه قوى دارد مانند مسائل طبّى، ...وبعضى ديگر، هم نياز به حافظه قوى و هم فكر قوى دارد مانند مسائل فقهى ؛كسى كه مىخواهد مجتهد وفقيه شود هم بايد از فكر وهوش واستعداد بالايى برخوردار باشد تااصول فقه را بياموزد وهم داراى حافظهاى قوى باشد كه قواعد را به خاطر بسپارد و بتواند مبانى اصولى را بر مسائل فقهى تطبيق نمايد.
(2)= علوم تجربى وتمرينى (هنر): يك دسته ديگر از علوم هستند كه فقط با خواندن، نمىتوان آنها را فراگرفت بلكه بايد با تمرين وتجربه كسب نمود كه اصطلاحا به آنها "هنر" گفته مىشود؛ يك بنّا يا نجّار با خواندن وتئورى ،نمىتواند بنّا يا نجّار شود بلكه بايد بقدرى تمرين كند تا بتواند به آن هنرها دست يابد، چه بسا هنرمندانى زِبَر دست هستند كه از داشتن سواد (حتّى در حدّ خواندن ونوشتن) محرومند امّا در هنر ، حرف اوّل را مىزنند.
(3)= علوم كشفى واشراقى: اين دسته از علوم نه نيازى به آموزش دارند ونه مانند هنر،نياز به تجربه وتمرين ،بلكه اين علم،يافتنى است، به عنوان مثال: اگركسى نابينا باشد، هر قدر براى او در باره رنگ، توضيح دهند، از آن چيزى نمىفهمد، هر چند از هوش واستعداد وحافظهاى قوى برخوردار باشد امّا همين شخص نابينا، اگربينا شود ،در يك لحظه و با يك نگاه، رنگ را مىيابد ونيازى به آموزش وتوضيح وتشريح ندارد.
معرفت؛ موهبتى است الهى كه باتهذيب نفس به دست مىآيد؛ كسانى مىتوانند آنرا بيابند كه نفس خود را
--------------------------------------------------------------------------------
1-قال اميرالمؤمنين (7): «العلم افضل من المال بسبعة: الاول: انه ميراث الانبياء والمال ميراث الفراعنة، الثانى :العلم لا ينقص بالنفقة والمال ينقص بها، الثالث: يحتاج المال الى الحافظ والعلم يحفظ صاحبه، الرابع:العلم يدخل فى الكفن ويبقى المال، الخامس المال يحصل للمؤمن والكافر والعلم لايحصل الّا للمؤمن خاصة،السادس: جميع الناس يحتاجون الى صاحب العلم فى امر دينهم ولا يحتا جون الى صاحب المال، السابع: العلم يقّوى الرجل على المرور على الصراط والمال يمنعه ».بحار ج 1 / ص 185 / ح 108 .
--------------------------------------------------------------------------------
تهذيب كنند وآن دسته، همان مؤمنانند. چه بسا دانشمندان ومتفكّرين زيادى هستند كه از قدرت علمى بالايى برخوردارند، امّا از اين موهبت الهى محروم مىباشند وچه بسيار دانشمندانى كه در علم كلام وفلسفه وعرفان داراى قدرت علمىاند وچه بسيار مدرّسانى كه در علوم معارف واخلاق اسلامى كه با وجود علمشان (به خاطر نداشتن تقوا) از اين امتياز محروم هستند ولى چه بسا افرادى كه از داشتن سواد بى بهره بوده، امّا چون مؤمن وبا تقواهستند، فضل ورحمت الهى شامل حال آنها شده واز اين امتياز برخوردار گشتهاند.امّا اگر كسانى، هم آشنا با عرفان نظرى بوده وهم با تقوا باشند، طوبى لهم ثم طوبى لهم .
بسم الله الرحمن الرحيم
نِعَم الهى
نعمتهايى راكه خداوند متعال به بندگانش دردنيا عطا مىفرمايد، دو نوع مىباشد: يك نوع از آن را به همه بندگان اعمّ از مؤمن وكافر ونوع ديگر آن را فقط به مؤمنين عطا مىفرمايد واگر كسى بخواهد از آن نِعَم خاصّه الهى بر خوردار شود،بايد در سلك مؤمنين قرار گيرد.
قال الصادق ( عليهالسلام ): الحكمة ضياء المعرفه وميراث التقوى وثمرة الصدق. ولو قلت: ما انعم اللّه على عبد من عباده بنعمة اعظم وارفع واجزل وابهى من الحكمة، لقلت صادقا...
حضرت امام جعفر صادق« عليهالسلام »مىفرمايد :حكمت ؛ جلاوروشنى معرفت وميراث تقوى وميوه صدق وراستى است، سپس فرمودند: اگر بگويم هيچ نعمتى از نعمتهاى الهى، عظيمتر وبالاتر وبزرگتر ونورانىتر از حكمت، براى بنده خدانيست، راست گفتهام.
همانگونه كه در روايت آمده است، اين نعمت را مىتوان به عنوان بزرگترين نعمت الهى نام برد وبزرگترين امتياز براى مؤمنين ذكر كرد؛ به اين معنا كه اگر مؤمن بودن، هيچ امتيازى اخروى نداشت وفقط در همين امتيازاتى كه خداوند در دنيا براى آنها معينّ نموده،خلاصه مىشد، ارزش اين را داشت كه مردم مؤمن شوند وراه تقوا را پيشه كنند،چه رسد به اينكه از اجر اخروى برخوردار مىشوند؛به بيانى ديگر عدّهاى براين باورند كه اگر تقوا را پيشه كنند ودر سلك مؤمنين قرار بگيرند، فقط از اجر اخروى برخوردارند، امّا در دنيا از نعمتهاى فراوانى محروم مىشوند واز لذّتهاى زيادى بى بهره مىگردند ولذا شيطان آنها را وسوسه واغفال مىكند وگناه ومعصيت را در نظر آنان، شيرين جلوه مىدهد وبه آنها وعده توبه مىدهد و در پيش خود فكر مىكنند كه ما در اين دنيا از هواى نفس پيروى كرده واز لذائذ مادّى كه در اسلام حرام شده،استفاده مىكنيم وسپس توبه كرده ودر قيامت هم به بهشت مىرويم!!. اين دسته از مردم سخت در اشتباه هستند:
اوّلاً- اين وعدههاى شيطانى است تابندگان خدارا به گناه وادارد وآنها رابه فساد بكشاند.
ثانيا- وقتى كه به گناه آلوده شد وشيطان بر او مسلّط گرديد، ديگر نجات از سلطه شيطان بسيار مشكل است مگر فضل ورحمت الهى شامل حال او شده و او را از شرّ شيطان نجات دهد .
ثالثا- اَجَل خبر نمىكند واينطور نيست كه همه پير شوند تا بگويد كه در پيرى توبه مىكنم؛كم نيستند كسانى كه در دوران جوانى، جان خود را از دست دادند واَجَل به آنها مهلت نداد تا توبه كنند .
رابعا - اگر فرض بر اين باشد كه موفق به توبه شود وبا توبه از دنيا برود، باز از نعمتهاى الهى كه خداوند، در اين عالم به مؤمنين عطا مىفرمايد، محروم گشته است واين امتيازات بقدرى ارزشمند وارزندهاند كه اگر با تقوا بودن به غير از امتيازات دنيوى هيچ سوداخروى نداشت، (به اين معنا كه خداوند تبارك وتعالى وعده داده بود همه را به
--------------------------------------------------------------------------------
1- محاسن برقى ص 148 /الاية فى البقرة آيه 269
--------------------------------------------------------------------------------
بهشت ببرد واصلاً دوزخى وجود نداشت،) باز اين امتيازات ارزش اين را داشت كه مردم تقوا راپيشه كنند ودر سلك متّقين قرار گيرند واين از القائات شيطان است كه مؤمن بودن موجب مىشود تا از زندگى، لّذت نبرده وبايد از لذائذ، محروم بماند؛ درحالى كه بهترين لّذت از زندگى رامؤمنين مىبرند كه متعاقبا به آن اشاره خواهد شد (انشاءاللّه).