معرفی وبلاگ
معارف اسلامی توسط: سید محسن فروغی
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 150395
تعداد نوشته ها : 226
تعداد نظرات : 15
Rss
طراح قالب

                       اقدامات عملي امام خميني (ره) براي تحكيم وحدت اسلامي

حضرت امام تنها به شعار وتذكر وارشاد در اين معناي مهم اشاره نكردند بلكه اقدام به احياي اين سرمايه بزرگ اسلامي نمودند كه به بعضي از آنها اشاره مي شود :

 (1)=احياء فريضه نماز جمعه

    نماز جمعه را مي توان يكي بركات انقلاب به حساب آورد كه به همت والاي رهبر كبير انقلاب احياء شد وخود عامل بسيار مؤثري براي بيداري مسلمين وايجاد وحدت در بين مردم گرديد .

(2)=روز قدس

بعد از پيروزي انقلاب براي ايجاد اتحاد در بين مسلمين جهان،جمعه آخر ماه مبارك رمضان را به عنوان روز قدس تعيين نمودند تا هم به عنوان حمايت از مردم مظلوم فلسطين شده باشد وهم موجب ايجاد وحدت بين مسلمين جهان بشود ، لذا از روز اول كه اين البكار عملي شد دولتهاي وابسته سعي بر مخالفت لا اين حركت نمودند تا جايي كه در يك سلب براي جلوگيري از اين روز ، ماه مبارك رمضان را 28 روز كردند به اين معنا كه روز آخر ماه رمضان راكه مصادف با روز قدس بود براي جلوگيري از روز قدس به عنوان روز عيدفطر اعلام داشتند تا روز قدس را خراب كنند . كه البته اين خود نشان دهنده اهميت اين روز است ودشمنان به آثار وبركات اين روز پي برده ودر مقام مقابله با اين روز بر آمده اند ؛ اما به ياري خداوند متعال هرسال بر عظمت اين روز افزوده مي شود وبد خواهان نتوانستند با اين اقدام مخالفت كنند و...

(3)=   هفته وحدت

                      براي مقابله با يك اختلاف ديرينه كه استعمارگران از آن توانسته بودند شكاف عميقي در بين مسلمين ايجاد كنند اختلاف بين مذاهب اسلامي بود كه در اين زمينه دشمنان از صدر اسلام به آن دامن زده بودند ودر طول تاريخ همچنان ادامه داشته است ابزار خوبي براي دشمنان بود تا بتوانند به اهداف خود برسند گرچه فقها وبزرگاني همچون حضرت آيةالله العظمي بروجردي (قدس سره) تلاشهاي زيادي كردند تا مذهب جعفري را در مصر ودر الازهر داراي كرسي قرار دادند وتوانستند كه بدين وسيله تقريب بين مذاهب را في الجمله محقق كنند  اما ، امام  در اين زمينه فعاليتهاي گسترده اي را آغاز نمودند وبه مسئله وحدت نه تنها بين مذاهب بلكه بين اقوام اعم از عرب وفارس وترك وبلوج وكرد ولر.سلير اقوام وحدت ايجاد نمايند وهمه را دعوت به وحدت واعتصام به حبل الله نمودند وايام ولادت حضرت ختمي مرتبت را بهترين زمان براي اين امر در نظر گرفتند وهرساله در اين ايام براي ايجاد وخدت تبليغات گسترده اي صورت مي گيرد وراه امام هم چنان با رهنمودهاي مقام معظم رهبري (مدظله العالي ) دنبال مي شود

                       لذا جا دارد كه قسمتي از بيانات معظم له را كه مؤيد اين معنا مي باشد اشاره شود:

                                         همزمان با هفدهم ربيع الاول، خجسته سالروز ميلاد پيامبر اعظم (ص) و حضرت امام صادق (ع)، رهبر معظم انقلاب اسلامي، روز جمعه در ديدار مسوولان نظام، سفراي كشورهاي اسلامي در ايران و جمعي از ميهمانان شركت‌كننده در كنفرانس وحدت اسلامي، ضمن تبريك اين عيد فرخنده به همه مسلمانان جهان و ملت ايران، با اشاره به احياي هويت اسلامي و حقيقت انكارناپذير بيداري اسلامي و آمادگي دنياي اسلام براي حركت به سوي عزت، استقلال و پيشرفت علمي تصريح كردند: امروز مهم‌ترين نياز دنياي اسلام و علاج واقعي همه مشكلات مسلمانان، اتحاد و انسجام اسلامي است و بر همين اساس، علما و روشنفكران مسلمان بايد منشور وحدت اسلامي را به عنوان مطالبه‌اي تاريخي، تدوين كن ، حضرت آيت‌الله خامنه‌اي انسانها را مرهون بركات و رحمت پيامبر اعظم (ص) دانستند و با اشاره به نياز بشر به تعاليم آن حضرت به عنوان راه نجات و زمينه‌ساز تحقق عدالت و ارزشهاي والاي انساني در جامعه افزودند: امت اسلامي بعد از سالها غفلت، اكنون نگاه جديدي به شريعت و آيين اسلام دارد، بنابراين دنياي اسلام مي تواند با چنين بينش و درك نويني، و با تمسك به معارف ديني و سيره و كلام پيامبر اكرم (ص) پيشتاز بشر به سوي كمال و تعالي باشد.

                                             ايشان با اشاره به واقعيات كنوني دنيا، بيداري اسلامي و برگشت به اسلام، احياي قرآن و ايجاد امت واحد را از جمله اين واقعيات برشمردند و خاطرنشان كردند: اين مسائل كه سالهاي متمادي به صورت آرماني دوردست، در ميان برخي خواص و مصلحان دنياي اسلام مطرح بود، اكنون در ميان توده‌هاي مسلمان به ويژه قشرهاي جوان و تحصيل كرده، به شعاري زنده تبديل شده كه البته نقش پيروزي اسلام درايران و ايستادگي و فداكاري ملت ايران در اين خصوص و در دميدن روح اميد در ميان امت اسلامي، بسيار بارز و برجسته است.

                                           حضرت آيت‌الله خامنه‌اي افزودند: در كنار بيداري اسلامي و احياي شعارهاي اصيل اسلامي، دشمني جبهه استكبار با اسلام نيز سازمان‌يافته‌تر، جدي‌تر و همه‌جانبه‌تر شده است؛ زيرا بيداري دنياي اسلام، خطري بزرگ براي قدرتهاي استكباري و نظام سلطه جهاني است.

                                          ايشان طرح مسائلي همچون جنگ صليبي، اهانت به پيامبر بزرگوار اسلام (ص) و ارائه چهره اي خشن از مسلمانان را حركتي طراحي شده و سازمان يافته براي مقابله با جبهه هويت اسلامي دانستند و تأكيد كردند: يكي ديگر از واقعيات دنياي امروز اين است كه در اين رويارويي برخلاف محاسبات مادي و تبليغات رسانه‌يي، جبهه به ظاهر قدرتمند استكبار، مغلوب جبهه حركت عظيم اسلامي شده است.

                                          رهبر انقلاب اسلامي، شكست نقشه‌هاي جبهه استكبار و در رأس آن امريكا را در منطقه خاورميانه به ويژه در فلسطين، عراق و لبنان، نمونه‌هاي بارز اين واقعيت برشمردند و خاطرنشان كردند: كساني كه مي گويند بايد در بررسي مسائل واقع‌بين بود، بايد اين حقايق و واقعيات انكارناپذير را مدنظر قرار دهند.

                                         ايشان يكي از الزامات بسيار مهم را براي ادامه حركت عميق امت اسلامي به سمت پيروزي، اتحاد و انسجام اسلامي برشمردند و افزودند: سياست جبهه استكبار، ايجاد اختلاف و نزاع قومي و مذهبي ميان مسلمانان است كه براي مقابله با آن بايد وحدت و انسجام ميان امت اسلامي تقويت شود و بر همين اساس، امسال، سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي نامگذاري شده است

   حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، كج فهمي، توهمات غلط، سوء تفاهم و بي اطلاعي از مباني صحيح تفكرات يكديگر را از موانع اصلي اتحاد دانستند و با اشاره به نقش دولتهاي اسلامي و علماي اسلام در زمينه سازي براي وحدت و انسجام اسلامي تأكيد كردند: تدوين منشور وحدت اسلامي به همت علماي اسلام، ضروري و مطالبه‌اي تاريخي است كه اگر امروز به اين وظيفه عمل نشود، نسلهاي بعدي ما را مؤاخذه خواهند كرد.   رهبر انقلاب اسلامي با تأكيد بر اينكه جبهه استكبار در برخورد با جبهه اسلامي هيچ تفاوتي ميان مسلمانان اعم از شيعه و سني قائل نيست افزودند: در شرايطي كه دنياي استكبار سعي در تخريب چهره مسلمانان دارد و بيداري  در ميان شيعه و سني را براي خود خطر مي‌داند و آن را چه با نام حماس و چه با نام حزب‌الله لبنان،    آماج حمله قرار مي   دهد، آيا عاقلانه است كه مسلمانان درگير نزاع قومي و مذهبي شوند و دشمن مشترك خود فراموش كنند؟

 ايشان، اتحاد دنياي اسلام را به نفع ملتهاي مسلمان و همچنين به سود دولتهاي اسلامي دانستند و تأكيد كردند: دولتهاي اسلامي بايد به يكديگر نزديك‌تر شوند و اگر به ملتها و قدرت و تواناييهاي خود متكي باشند بسيار قوي‌تر خواهند بود تا اينكه بخواهند به سياستمداران آمريكايي اتكا كنند.  

    حضرت آيت‌الله خامنه‌اي خاطرنشان كردند: ايران اسلامي تجربه ايستادگي در مقابل قدرتها، توكل بر خدا و تكيه بر قدرت و تواناييهاي خود را نشان داده و در 28 سال گذشته با وجود همه فشارها و توطئه هاي گوناگون، قدرت و پيشرفت ملت ايران روزافزون شده است.

 (4) = حج ، عامل وحدت اسلامي

بهترين عامل وحدت حج است وامام با توجه به اثرات وبركات فراواني كه در سايه اين فريضه الهي وجود دارد ومي تواند موجب اتحاد وهمبستگي بين ملل گونا گون باشد واز آن جايي كه امام يك فقيه واقعي بودند وعلاوه برآگاهي به شريعت به آثار وفوائد  و اسراربعضي از احكام الهي آشنا بودند لذا از ابتداي كار مسئله حج را در صدر مسائل قرار داده ويكي از آثار وبركات حج را كه همان مسئله وحدت در حج است را مورد عنايت خاص قرار داده واز اين فريضه الهي به عناوين مختلف براي ايجاد وحدت در بين مسلمين كمال استفاده را نمودند واين معنا در پيامها ونامه ها وسفارش به نمايندگان وبرائت از مشركين و...به خوبي مشهود مي باشد.  

 

دسته ها :

                                              بسم الله الرحمن الرحيم

از مراجعه به تاريخ،به خوبى معلوم مى‏شود كه روز هيجدهم ذى حجة‏الحرام، در ميان مسلمانان به نام روز عيد غدير معروف بود،تا آنجا كه «ابن‏ خلگان» در باره «الممستعلى ابن المستنصر»مى‏گويد:در سال 487 در روز غدير خم كه روز هيجدهم ذى حجة الحرام است، مردم با او بيعت كردند (1)

 

    "ابو ريحان بيرونى "، در كتاب «الاثار الباقيه»، عيد غدير را از از عيدهائى شمرده كه همه مسلمانان، بر پا مى‏داشتندوجشن مى‏گرفتند(2) وهم چنين "ثعالبى "نيز، اين شب رااز شبهاى معروف در ميان امت اسلامى شمرده است .(3)

 

    ريشه اين عيداسلامى به خودِ روز عيد غدير باز مى‏گردد. زيرادر آن روز پيامبر اسلام « صلى‏الله‏ عليه ‏و‏آله » به مهاجر وانصار، بلكه به همسران خود دستوردادكه بر على وارد شوند وبه اودر مورد چنين فضيلتى بزرگ تبريك بگويند. (4)

 

    در اهميت اين رويداد تاريخى، همين اندازه كافيست كه اين واقعه تاريخى را صد وده صحابى نقل كرده‏ اند. البته اين جمله نه به آن معنى است كه از آن گروه زياد تنها همين افراد ،اين حادثه را نقل كرده ‏ا ند ؛ بلكه در كتاب هاى دانشمندان اهل تسنن (كه ‏به دست مارسيده است ودست خوش حوادث قرار نگرفته واز بين نرفته است)نام صد وده تن به چشم مى‏خورد.درست است كه پيامبر سخنان خود را در جمع صد هزار نفرى القاء نمود، ولى گروه زيادى از آنان از نقاط دور دست حجاز بودند كه از آنان حديثى نقل نشده است ،وگروهى از آنها اين واقعه را نقل كرده‏ اند ولى تاريخ موفق به درج آنان نگرديده است واگر هم درج كرده است، به دست ما نرسيده است.

 

    در قرن دوم اسلامى كه عصر تابعان است ،هشتاد ونه تن ار آنان به نقل اين حديث پرداخته‏ اند .

 

    راويان حديث غدير، در قرنهاى بعدى همگى علما ودانشمندان اهل تسنن مى‏باشند .سيصد وشصت تن از آن هااين حديث را در كتابهاى خود گرد آورده‏ اند .

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1-فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام « صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله »نقل از وفيات الاعيان ج 1 ص 60

 

2-همان مدرك نقل ازترجمه آثارالباقيه ص 395 الغديرج 1 ص 267

 

3- همان مدرك نقل ازثمار القلوب ص 511

 

4- فراز هايى از تاريخ پيامبر اسلام ص 515

 


 

--------------------------------------------------------------------------------

 

    درقرن سوم نود دو دانشمند،در قرن چهارم چهل وسه، در قرن پنجم بيست وچهار، در قرن ششم بيست، در قرن هفتم بيست ويك، در قرن هشتم هيجده، در قرن نهم شانزده، در قرن دهم چهارده، در قرن يازدهم دوازده، در قرن دوازدهم سيزده، در قرن سيزدهم دوازده ،در قرن چهاردهم بيست دانشمنداين حديث را نقل كرده ‏اند.(1)

 

    دانشمندان شيعه، پيرامون اين واقعيت تاريخى، كتاب هاى ارزنده اى نوشته‏ اند.

جامع ‏ترين آنها كتاب تاريخى «الغدير»است كه به قلم تواناى نويسنده ‏نامى‏اسلامى،علامه مجاهدمرحوم آية‏اللّه حاج شيخ عبدالحسين‏ امينى « قدس‏ سره »نگارش يافته است .

 

    تمام مفسرين (اعم از علماى شيعه واهل سنت) در اين مطلب اتفاق دارند كه اين آيه در سال آخر هجرت نازل شده است ؛ در واقع سال آخر بعثت، تمام احكام الهى توسط رسول اللّه « صلى‏الله‏ عليه ‏و‏آله »براى مردم ابلاغ شده است ؛

 

سؤالى كه در اينجا به ذهن مى‏آيداين ‏است كه ‏اين چه امرى است كه تا آن موقع به مردم ابلاغ نشده واگر ابلاغ نشود گويا رسالت ابلاغ نشده است ؟

 

    ونيز بعد از نزول آيه شريفه ،رسول اللّه « صلى‏الله‏ عليه ‏و‏آله » چه مطلبى را ابلاغ كردند كه اين آيه نازل شد؟ :

 

    «اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام دينا»(2)

 

    امروز دين را براى شما كامل نمودم ونعمت رابرشما تمام كردم وراضى شدم بر اينكه اسلام دين شما باشد.

 

    بعضى از علماى عامه مسئله را اين گونه بيان نموده اند كه بعد از نزول آيه شريفه پيامبر « صلى‏الله ‏عليه ‏و‏آله »مردم را جمع كرد وفرمود «هر كس كه مرا دوست دارد على را دوست بدارد»!!!

 

    در دفع اين توهم بايد چنين گفت :

 

    اولاً= محبّت به اميرالمؤمنين على « عليه‏ السلام » امرى است كه خداوند متعال به آن سفارش فرموده است ؛ورسول اللّه « صلى‏الله‏ عليه ‏و‏آله »بارها آن را ابلاغ نموده اند ؛لكن در جاى ديگر ؛ وبا بيانى ديگر.

 

    ثانيا=اگر منظور وهدف ازنزول آيه ‏ابلاغ؛ مسئله محبّت باشد، درباره محبّت ومؤدّة به ذوالقربى؛ آيه مودّة را جبرئيل نارل كرد واميرالمؤمنين على « عليه ‏السلام »طبق احاديث وارده درمقام ؛ پيامبر گرامى اسلام « صلى‏الله ‏عليه ‏و‏آله »بارها فرمودند:از كسانى هستند كه اين آيه در شأ ن ايشان نازل شده است.

 

    ثالثا=اگر هدف از آيه ابلاغ مسئله محبّت باشد ؛از آنجايى كه آيه مودت شامل حال ذوالقربى مى شود ؛ اين سؤال مى‏شود كه چرابه محبت نسبت به ذوالقربى اشاره نشده است ؛ وسفارش به محبّت مولا اميرالمؤمنين على « عليه ‏السلام » فقط ؛چه خصوصيتى داشته است؟

 

    رابعا= گذشته از اين كه آيه "مودة" در جاى ديگر وزمانى ديگر برپيامبراكرم « صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله »نازل شد .

 

    خامسا=علاوه براين در باره محبّت به ذوالقربى كه اميرالمؤمنين على « عليه‏ السلام » را هم شامل مى‏شود ؛ آيه مؤدت نازل شده است كه پيامبر گرامى اسلام « صلى‏الله ‏عليه‏ و‏آله »بارهانسبت به آن سفارش نموده بودند واين مطلبى نبود كه حضرت ختمى مرتبت پيامبر اكرم « صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله »او را ابلاغ نكرده باشند.

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1- همان مدرك ،نقل از جلد اول كتاب الغدير.

 

2- سورة المائدة آيه /3

 

دسته ها :

                                               بسم الله الرحمن الرحيم

بعد از بيان آيات ورواياتى كه در باره حب وبغض وارد شده است كه تعداد آنهابه حد تواتر مى‏رسد وجاى هيچ گونه ابهامى در مقام نيست كه حبّ ذوالقربى ؛ثمره رسالت است وبه اين معنا اشاره شد كه حب وبغض فى اللّه يك امرى نيست كه هر كسى بتواند به او راه بيابد ؛بلكه از امتيازاتيست كه به مؤمنين داده شده است ولذا حب به ذوالقربى نشانه ايمان است ولذا كسى كه مؤمن نباشد نمى‏تواند محبّ ذوالقربى باشد واگر كسى بخواهد به اين آيه شريفه عمل كند ؛بايد مؤمن واقعى باشد ؛به اين معنا كه آنچه از جانب خداوند تبارك وتعالى توسّط حضرت جبرئيل « عليه ‏السلام »به حضرت خاتم الانبياء؛ رسول اللّه « صلى‏الله‏ عليه ‏و‏آله »نازل شده است وآن حضرت به مردم ابلاغ نموده‏ اند؛معتقد باشد وبه آن عمل كند ؛ كه از آن جمله اعتقاد به ولايت وامامت وخلافت وجانشينى بلا فصل اميرالمؤمنين على « عليه ‏السلام »مى‏باشد ؛ واثبات اين معنا را هم از آيات وروايات كثيرى كه از پيامبر گرامى

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1- سورة‏الشورى آية 23

 

2- سوره مريم آيه 96

 

3- لغت نامه دهخدا؛نقل از ناظم الاطباء

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

« صلى‏الله‏ عليه ‏و‏آله »رسيده است كه تعداد آنها بقدرى زياد است كه به حد تواتر مى‏باشد وجاى هيچ ابهامى در مسئله نيست ؛گرچه كلام در اين مقام در اين مقال نمى‏گنجد ؛ليكن چون مطلب از اهميت بالائى بر خوردار است وشايد بيان آن كمكى به اثبات مدعى كند ؛لذابطور اجمال واختصار به آن اشاره مى شود؛باشد تا كسانى كه از فكر سليم بر خوردارند به "احسن قول" برسند وبه مصداق اين آيه شريفه عمل نمايند ؛تااز جمله كسانى شوند كه آيه شريفه شامل حال آنها شده وازجمله هدايت شدگان الهى شوند.

 

    «فبشر عباد«17» الّذين يستمعون القول ويتبعون احسنه ‏اولئك الّذين هديهم اللّه واولئك اولواالالباب «18»»(1)

 

    (من كنت مولاه فهذا على مولاه) :

 

    اين حديثى است كه در سرزمين غدير خم در جمع حجاج از دو لب مبارك پيامبر اكرم « صلى‏الله‏ عليه ‏و‏آله »شنيده شد:

 

    اشاره‏اى كوتاه به واقعه غدير:(2)

 

    مراسم حج به پايان رسيد؛مسلمانان، اعمال حج را از پيامبر عاليقدر« صلى‏الله ‏عليه‏ و‏آله »آموختند.در اين هنگام، پيامبر گرامى « صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله »تصميم گرفت كه مكه را به عزم مدينه ترك گويد.فرمان حركت صادر گرديد.هنگامى كه كاروان به سرزمين «رابغ»كه در سه ميلى «جحفه»قرار دارد ،رسيد؛امين وحى در نقطه‏اى به نام «غدير خم» فرود آمد ،واورا به آيه زيرمورد خطاب قرار دادكه :

 

    «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه يعصمك من الناس ان اللّه لا يهدى القوم الكافرين »(3)

 

    اى پيامبر!آنچه كه كه از طرف خدا فرستاده شده، به مردم ابلاغ كن .واگر ابلاغ نكنى رسالت خود را انجام نداده اى ،خداوند تو را از شرّمردم حفظ مى‏كند .

 

    لحن آيه حاكى است كه خداوند تبارك وتعالى انجام امر خطيرى را به عهده پيامبر « صلى‏الله ‏عليه ‏و‏آله » گذارده است .چه امر خطيرى بالاتر از اينكه در برابر ديدگان صدهزار نفر، على « عليه‏ السلام »را به مقام خلافت ووصايت وجانشينى نصب كند.از اين نظر،دستور توقف صادر شد.كسانى كه جلو كاروان بودند، از حركت باز ايستادند، وآنهاكه دنبال كاروان بودند،به آنها پيوستند. وقت ظهر هوا به شدّت گرم بود.مردم قسمتى از رداى خود را به سر، وقسمتى را زير پا مى‏افكندند. براى پيامبر سايبانى، به وسيله چا درى كه روى درخت افكنده بود ند،درست كردندوپيامبر نماز ظهر را با جماعت خواند. سپس در حالى كه جمعيت دور او حلقه زده بودند، بر روى نقطه بلندى كه از چادر شتر ترتيب داده بودند، قرار گرفت وبا صداى بلندورسا

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1- سوره الزمر

 

2- لازم به ذكر است كه مرحوم علامه حاج شيخ عبدالحسين امينى « قدس‏سره »اين واقعه را در كتاب شريف الغدير باذكر سيصد وشصت روايت وحديث از علماى بزرگ عامه ذكر نموده است واين كتاب را در مصر به چاپ رسانده‏اند ؛ اما متأسفانه اجازه ندادند تا اين كتاب منتشر بشود وبه دست طالبان حقيقت برسد ولذاخواندن آن كتاب را حرام كردند ومردم را از آن فيض محروم نمودند .

 

3-سورة المائدة‏آيه /67

 


 

--------------------------------------------------------------------------------

خطبه‏اى خواند ،كه قسمتى از آن به شرح زير است:

 

    بعد از حمد وثناى الهى...فرمودند:

 

    ...مردم‏ من دو چيز نفيس وگرانمايه در ميان شما مى‏گذارم ببينم‏ چگونه با دو يادگار من رفتار مينما ئيد؟!

 

    در اين وقت يك نفر بر خاست وبا صداى بلند گفت: منظور از اين دو چيز نفيس چيست؟! پيامبر « صلى‏الله ‏عليه و‏آله »فرمودند: يكى كتاب خدا كه يك طرف آن در دست خدا، وطرف ديگر آن در دست شمااست،وديگرى عترت واهل بيت من .خداوند به من خبر داده كه اين دو يادگار، هر گز از هم جدا نخواهند شد .

 

    (انى ّ تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه وعترتى «اهل بيتى» لن يفترقا حتى يردا على الحوض)

 

    هان اى مردم! بر قرآن وعترت من پيشى نگيريد، ودر عمل به هردو،كوتاهى نورزيد كه هلاك مى‏شويد.

 

    در اين لحظه دست على « عليه ‏السلام »را گرفت وآنقدربلند كرد كه سفيدى زير بقل هردوبراى مردم نمايان گشت ،واو را به همه مردم معرفى نمود. سپس فرمود: سزاوارتر برمؤمنان از خود آنها كيست؟ همگى گفتند: خدا وپيامبر او دا نا ترند.پيامبر« صلى‏الله‏ عليه ‏و‏آله »فرمود: خدا مولاى من ومن مولاى مؤمنان هستم، ومن بر آنها از خودشان اولى وسزاوارترم .

 

    هان اى مردم!«من كنت مولاه فهذا على مولاه» «اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه واحبّ من احبّه وابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله وادرالحق ّمعه حيث دار»(1): هر كس را من مولاى اويم،على مولاى اوست .خداوندا! كسانى كه على را دوست دارند، آنان را دوست بدار ؛وكسانى كه او را دشمن بدارند،دشمن بدار.خدايا! ياران على را يارى كن ،دشمنان على را خوار وذليل نما، واو را محور حق قرار بده.

 

    آنگاه فرمود:

 

    اكنون فرشته وحى نازل گرديدواين آيه را آورد:

 

    «اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام دينا»(2): امروز دين شما را كامل نمودم ،ونعمت رابر شما تمام كردم واسلام را يگانه آئين انتخاب كردم .

 

    در اين موقع صداى تكبير پيامبر« صلى‏الله ‏عليه ‏و‏آله » بلند شد.سپس افزود:خدا را سپاسگزارم كه آئين خود را كامل كرد ونعمت خود را به پايان رسانيد،وازوصايت وولايت وجانشينى على پس از من خشنود گشت.

 

    سپس پيامبر از نقطه مرتفع فرود آمد وبه على « عليه‏ السلام »فرمود: در زير خيمه‏ اى بنشيند، تا مردم با او مصافحه كرده وبه او تبريك گويند. پيش از همه، شيخين به على « عليه السلام »تبريك

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1-پيامبر« صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله » براى اطمينان خاطر،اين جمله راسه بار تكرار كرد.

 

2-سوره مائده آيه 3

 


 

--------------------------------------------------------------------------------

گفتندواورا مولاى خود خواندند.

 

    پيامبر اكرم « صلى‏الله‏ عليه ‏و‏آله »به اميرالمؤمنين على « عليه‏ السلام » فرمود: برخيز كه من ترا براى جانشينى وراهنمائى مردم پس از خويش انتخاب كردم .

 

    من مولاى هر كسى باشم على ولىّ اوست .شما در حالى كه او را از صميم دل دوست مى‏داريد، از پيروان اوباشيد.

 

    اين حديث در طول تاريخ، بز رگترين سند بر فضيلت وبرترى اميرالمؤمنين على « عليه ‏السلام »بر تمام صحابه بوده است .حتى ّ اميرالمؤمنين على« عليه ‏السلام »،در جلسه شوراى خلافت -كه پس از در گذشت عمر منعقد گرديد-ودر دوران خلافت عثمان ،وايام خلافت خويش ؛با آن احتجاج كرده است .از اين گذشته، شخصيتهاى بزرگى از مسلمانان ،همواره با اين حديث در برابر مخالفان ومنكران حقوق على « عليه ‏السلام »احتجاج كرده ‏اند .

 ادامه دارد

دسته ها :

                                       بسم الله الرحمن الرحيم

                                   فرق حبّ وبغض فى اللّه با ساير حبّ وبغضها.

 

    (الف):از امتيازات مؤمنين مى‏باشد.

 

    بدين معنا كه اگر كسى بخواهد از اين موهبت الهى بر خوردار باشد بايد در سلك متقين قرار بگيرد چون اين امتيازى است كه خداوند به مؤمنين مرحمت مى‏فرمايد .

 

    (ب)مانند نور(تشكيكى)مى‏باشد،همان گونه كه نمى‏توان براى نور،حدّى را معيّن كرد ،يك شمع نور افشانى مى‏كند ،خورشيد هم نور افشانى مى‏كند، هر چه ايمان وتقوابيشتر باشد اين علاقه ومحبت زيادتر مى‏شود ونمى توان براى او حّدى را در نظر گرفت .

 

    (ج)حبّ وبغض فى اللّه جداى از حبّ وبغض ذوالقربى نيست:

 

    ازجمله امتيازاتى كه مى‏توان در اين مقام به آن اشاره كرد؛ جدا نبودن حبّ ذوالقربى از حبّ خداوند متعال

 

    (د)تقواى بيشتر، موجب "حبّ شديد"مى‏شود؛ چون علاقه معنوى وايمانى نوراست واين نور، به هراندازه‏اى كه ايمان قوى‏تر باشد در دلها زيادتر مى‏شود و هركسى به مقدارايمانى كه دارد از آن نور بهره مى‏برد

 

    (ه)تنها گناه‏ومعصيت، اورااز بين مى‏برد.

 

    از آن جائى كه پيدايش اين علاقه از ايمان است قهرابا خارج شدن از سلك متقين وروى آوردن به گناه ،ديگر فاسق قابليت داشتن چنين امتيازى را ندارد واين سرمايه بزرگ را از دست مى‏دهد

 

    (و)حبّ وبغض درقلوب مؤمنين طرفينى مى‏باشد.

 

    در علائق دنيوى چه بسا هستند كسانى كه دلبستگى زيادى نسبت به شخصى دارند در حالى كه طرف مقابل نسبت به او بى علاقه وبى تفاوت وگاهى از او نفرت دارند؛ چون انگيزه‏ها متفاوت است، اما در علائق ايمانى چون موهبتى است الهى ومقلب القلوب خداوند تبارك وتعالى مى‏باشد واين علاقه براى ايمان است وچون همه مؤمنين هدف خاصى رادنبال مى‏كنند ولذا خدواند متعال اين علاقه را طرفينى قرار داده است ؛بلكه اين علاقه به مؤمن، نشان دهنده اين معناست كه خداوند تبارك وتعالى هم آنها را دوست مى‏دارد ولذا مؤمنين يك ديگر را دوست داشته وخداوند هم مؤمنين را دوست مى‏دارد.

 

    به قول بابا طاهر:

 

     چه خوش بى مهربانى هردوسر بى    كه يك سر مهربانى درد سر بى 

 

    (ز)به زندگى معنا ومفهوم مى‏دهد.

 

    براى هيچ كس اين معنا پوشيده نيست كه انسان اجتماعى است وزندگى اجتماعى زمانى شيرين مى‏شود كه تعاون وهم كارى در آن باشد واين تعاون زمانى مفيد ومثمر ثمر واقع مى‏شود كه علاقه به يك ديگر باشد به بيان ديگر روح تعاون وهمكارى بدون علاقه در اجتماع كم اثر ودر بعضى از امور بى اثر خواهد بود وآنچه كه به تعاون جان مى‏دهد علاقه ومحبت نسيت به يك ديگر داشتن است واين سرمايه در سايه تقوا پيدا مى‏شود ولذا در اسلام به اين تحابب ودوستى، ارزش خاصى داده شده است واين معنا هم از آيات وهم احاديث اهل بيت« عليهم‏السلام » استفاده مى‏شود.

 

    (ح)وصال به آن موجب خستگى وسردى نمى‏شود.

 

    درعلائق مادى ونفسانى بعد ازوصال وبرآورده شدن خواهش نفسانى سردى حاصل مى‏شود؛اما درعشق وعلائق معنوى نه تنها وصال موجب سردى نمى‏شود بلكه علاقه شديدتر و بيشتر مى‏شود.

 

    (ط)حبّ وبغض فى اللّه محدودنيست وبراى آن غايت ونهايت وپايانى رانمى‏توان در نظر گرفت؛ هرقدر ايما

 

زيادتر وقوى‏تر شود اين علاقه زيادتر وشديدتر خواهد شد .

 

    (ى)حبّ وبغض معنوى مطلق است بخلاف حبّ وبغض دنيوى ومادّى؛به اين معنا كه علائق مادى چه بسا در يك مورد خلاصه مى‏شود به عنوان مثال اگر كسى را به خاطر مال وثروتش دوست دارد،فقط علاقه در همان مال وثروت خلاصه مى‏شود وچه بسانسبت به موارد ديگرمانند افكار وعقيده وسياست و فرهنگ و..با هم اختلاف داشته وحتى با او در بعضى از مسائل دشمنى هم داشته باشد ؛ اما در علائق ايمانى اين گونه نيست چون اين علاقه از عقيده وايمان سرچشمه مى‏گيرد وچون در اصول با هم اختلافى ندارند وصراط مستقيم يك راه است وهمه مؤمنين از يك عقيده برخوردارند وپيرو يك كتاب يعنى "قرآن" ويك مذهب حقه يعنى "شيعه دوازده امامى" مى‏باشند ؛لذااين علاقه در همه موارد ثابت واستوار مى‏باشد .

 

    (يا) تولّى وتبرّى از خصوصيات حبّ وبغض فى اللّه مى‏باشد.

 

    (يب)حبّ نفس(خودخواهى)و(خود بينى) در آن معنا ومفهوم نداشته وراه ندارد.

 

    (يج)جان ومال را فداى محبوب مى‏كند كه در بحث "ايثار وفداكارى"به آن اشاره شده است .

 

    (يد)همراه بااخلاص است ؛ بلكه لازمه آن داشتن اخلاص است ؛چون تااخلاص نباشد از اين امتياز بهره‏مند نخواهد شد.

 

    (يه)به جهت خوشنودى ورضاى خدامى باشد.

 

    تَحابُب فى‏اللّه يادوستى ورزيدن براى رضاى خدا.

 

    قال اللّه تبارك وتعالى : «يااحمد!وجبت محبتّى للمتحابيّن فىّ»= خداوند تبارك وتعالى در شب معراج به پيامبر « صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله »فرمود:محبت ودوستى من نسبت به كسانى كه فقط به انگيزه رضاى من به يكديگر مهر مى‏ورزند حتمى است .

نقل از كتاب آثار وبركات عرفان

دسته ها :

                                           بسم الله الرحمن الرحيم 

  وامامسئله مؤدة

 

    بعد از بيان آيات وروايات درمقام اثبات (حبّ وبغض) در اسلام وثبوت جايگاه واهميت آن دراسلام ؛جا دارد

 

 

 

كه در باره‏مسئله مؤدّة چند جمله‏اى اشاره شود:

 

    آيه مؤدّة:

 

    «قل لا اسئلكم عليه اجراالاالمودّة فى القربى» (1)

 

    (اى پيامبر)بگو من از شما پاداش رسالت نمى‏خواهم مگر(تنها خواسته من) مودّت ومحبّت به ذوالقربى‏مى باشد.

 

    (حبّ ذوالقربى ؛ ثمره رسالت)

 

    بيان چند نكته در ذيل اين آيه شريفه لازم است :

 

    اولاً؛مقصود از "مودّت" دراين مقام چيست ؟

 

    ثانيا؛آيا مودّت همان محبت است ؟

 

    ثالثا؛منظور از اظهار دوستى وابراز محبت در آيه به چه معنا مى‏باشد؟

 

    رابعا؛راه رسيدن به آن چگونه است ؟

 

    «انّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّا»(2)

 

    وامّااينكه مقصود از مودت ومعناى آن چيست ؟بعضى از علماى اهل لغت مودت را اينگونه معنا نموده‏اند:

 

    (مودت:دوستى ومحبت وصداقت ورفاقت ومهربانى وخير خواهى ونيك انديشى .ودرجاى ديگر مودت را به

 

    (دوستى كردن واظهار اخلاص نمودن)معنا نموده‏اند.(3)

 

    بعضى بين مودت ومحبت را فرق قائل شده‏اند ؛به اين بيان كه محبت به معناى دوست داشتن است اما مودت

 

علاوه بر دوست داشتن آن علاقه را اظهار وآشكار نمودن است.

 

    آنچه كه مسلّم است وجاى هيج اختلاف واشكالى وترديدى نيست ؛اين است كه خداوند تبارك وتعالى؛خواسته است ودوست دارد كه مؤمنين علاقه ومحبّت خودرا آشكار نمايند،به دونكته در مقام بايدتوجه شود وبه بيانى ديگر از اين آيه شريفه دو نكته مهم استفاده مى‏شود:

 

     يكى اينكه حب ذوالقربى ثمره رسالت است .

 

     ديگر آن كه اين محبّت رابايد اظهاركرد.

 

دسته ها :

                                                       بسم الله الرحمن الرحيم

    د:در عشق مجازى وعلائق مادى ممكن است در عين حال كه كسى را دوست دارد؛ دشمن دوست خود را هم دوست داشته باشد ويا آن رادشمن نداشته ونسبت به آن بى تفاوت باشد ؛اما بخلاف عاشق حقيقى ؛ محال است كه انسان محّب حقيقى باشد وعلاقه معنوى داشته باشد اما نسبت به دشمن دوستش ومحبوبش بى تفاوت باشد ويابه آن علاقه داشته باشد؛ در اين جاست كه "تولّى وتبرّى" معنا پيدا مى‏كند ؛در حالى كه در علائق مادى "تولى وتبرى" معنا ندارد ؛هر چه را كه نفس طالب باشد آن را دوست دارد ،به بيان ديگر مى‏توان چنين گفت :در علائق مادّى انگيره‏ها مختلف است به عنوان مثال: شخصى را به خاطر مالش دوست مى‏داردوشخص ديگرى را به خاطر مقام وموقعيتش به او علاقمند مى‏باشد وممكن است اين دو با هم دشمن باشند اما او با هردو دوست است والبته اگر دقت وتأمل بيشترى در مقام شود اين معنا روشن مى‏شود كه در واقع او هيچ يك از آنها را دوست ندارد بلكه محبوب او امتيازاتيست كه در اختيار آنهاست ؛يعنى او مقام را دوست دارد ؛ ثروت را مى‏خواهد،خودآنها را دوست ندارد ولذا علاقه نسبت به آنها اعتباريست ولذااگراين دوبا هم دشمن باشند يا دوست ؛براى او فرقى نمى‏كند؛ اما در علائق معنوى اينگونه نيست بلكه اگر خداى تبارك وتعالى را دوست مى‏دارد براى حب نفس نيست ،بلكه خداوند ودودومهربان رابراى خود او دوست مى‏دارد ولذا اين علاقه ومحبت با علاقه به دشمنِ دوست ؛جمع نمى‏شود واگر كسى كه اورا دوست داشته باشد ؛ محال است كه نسبت به دشمن او علاقه داشته باشد ؛ بلكه محال است كه نسبت به دشمن او بى تفاوت باشد؛لذا در قاموس عشق حقيقى ومعنوى حب وبغض ملازم يك ديگرند وهر چه علاقه ومحبت بيشتر باشد بغض ونفرت از دشمن زيادتر است ولذا روى اين اساس هميشه حب وبغض در كنار هم ذكر شده است واين معنا؛ هم در باره خداوند تبارك وتعالى صدق مى‏كند و هم در باره انبياء واولياء« عليهم‏السلام »صادق

است وهمچنين در باره مؤمنين واقعى ،

نقل از كتاب آثار وبركات عرفان ص 86

دسته ها :

 ب.ظ روز ۱۳٩۱/۱۱/۳

 

    تفاوت عشق حقيقى با عشق مجازى

 

    واما بين عشق ومحبت معنوى ومادى فرقهايى وجود دارد كه قابل بيان است كه به چند مورداز آن اشاره مى‏شود:

 

    الف:عشق وعلافه ومحبت معنوى حقيقى مى‏باشد وعلائق مادى مجازى است :به اين بيان كه علائق معنوى جاودانى است وعلائق مادى موسمى ومقطعى مى‏باشد ؛ چه بسا در كودكى داراى علائقى است كه در جوانى از بين مى‏رود وچه بسيار عشقهايى كه در دوران جوانى براى انسان پيدا مى‏شود اما بعد از گذشت زمان كم كم به فراموشى سپرده مى‏شود وچه بسا به دشمنى تبديل مى‏شود اين تغيير ودگرگونى حالات كه عامل اصلى آن تغيير وتبديل شرائط زمانى ومكانى وسنى و...مى‏باشد در هر زمانى دلبستگى به شى‏ء خاصى دارد؛ بخلاف عشق حقيقى كه اگر كسى به آن برسد؛ چون عشق واقعى است خستگى در آن راه ندارد ؛سردى در آن معنا ندارد ؛ زمان ومكان وسن وسال در او اثر نمى‏گذارد حقيقتى است كه هر چه انسان به او نزديك شود بيشتر به سوى او جذب مى‏شود وبراى نزديك شذن به آن از هيچ كوششى دريغ ندارد .

 

    ب: در عشق مجازى تمام سعى وكوشش در آن است كه به خواسته دل برسد اما بعد از آنى كه به مقصود رسيد مى‏يابد كه آنچه از آن در دل تصور داشت وخيال مى‏كرد با رسيدن به آن به معشوق رسيده بعد از وصال متوجه مى‏شود كه گمشده او غير از آنى است كه به دنبال آن بوده است ولذا كمبود خود را در امرى ديگر دنبال مى‏كند درست مثل تشنه ‏اى كه به دنبال آب ميرود واز دور سرابى را مشاهده مى‏كند به گمان اينكه آب است در پى آن رفته اما بعد از رسيدن به آن متوجه مى‏شود كه سرابى بيش نبوده وباز مجددابه دنبال سراب ديگرى كه هواى نفس وشيطان براى او جلوه مى‏دهد مى‏رود ولذا تا آخر عمر به دنبال عشق مجازى رفته وآخر الامر هم با هزاران آرزو چشم از جهان بسته بدون آنكه گمشده خود را پيدا كرده باشد، بخلاف عشق حقيقى كه مؤمن با پيروى از دين واطاعت از خداوند متعال ومعصومين « عليهم‏ السلام » به آن دست مى‏يابد كه نه تنها اين عشق ومحبت محدودنيست ونه تنها رسيدن به آن سردى نمى‏آورد بلكه آنچنان جذب به آن مى‏شود كه حاضر است تمام هستى خود را بدهد تا نداى (سبوح قدوس رب الملائكة‏والروح)رابشنود ويا اويس قرن يك شب را تا به صبح در ركوع به سر مى‏برد ومى گويد امشب شب ركوع است وشب ديگر راتا به صبح در سجود سپرى مى‏كند ؛نه تنها احساس خستگى نمى‏كند بلكه ‏از اين ركوع وسجود لذّت مى‏بردولذا كسانى كه مؤمن نيستند اصلاًنمى توانند اين معانى را درك كنند مانند كورى كه نمى‏تواند معناى رنگ را درك كند هر چند براى افراد بينا مسئله رنگ يك امر بديهى است ونيازى به اثبات ندارد.

 


 

--------------------------------------------------------------------------------

 

    ج :حب وبغض معنوى وعشق حقيقى طرفينى است بخلاف حب وبغض مادى وعشق مجازى :در عشق مجازى وحب وبغض چون هواى نفس فرمان مى‏دهد ونفوس متفاوتند ؛افكار مختلف ؛انديشه ها متفاوت ؛انگيزه ها گوناگون ولذا در بسيارى از موارد نه تنها تفاهمى وجود ندارد بلكه ممكن است تضادى در بين باشد كه اجازه نمى‏دهد طرف مقابل به او علاقه‏ مند شود ؛اما بخلاف عشق حقيقى كه در آن اين گونه اختلافات راه ندارد وصراط مستقيم تنهاراهى است كه مؤمنين آن را دنبال مى‏كنند ولذا تمام انبياءواولياء اگر بيايند ودر كنار هم قرار بگيرند هيچگونه اختلافى در انديشه آنها وجود ندارد وهمه در يك صراط مستقيم قدم بر مى‏دارند وزمانى كه راه يكى وهدف يكى بود وعشق ومحبت در يك مسيربود وهمه به سوى خداوند تبارك وتعالى در حركت بودند اين علاقه‏ اى كه از معرفت وشناخت وقرب الى الله پيدا شود طرفينى مى‏باشد ولذا كسى كه خداوند تبارك وتعالى را دوست بدارد خداوند متعال هم اورا دوست مى‏دارد وهمچنين علاقه به پيامبران خاصه حضرت ختمى مرتبت محمدبن عبدالله « صلى‏الله‏ عليه ‏و‏آله »وائمه هدى « عليهم ‏السلام »كه اگر كسى علاقه به آنها داشته باشد آنها هم اورا دوست دارند بلكه اگر مؤمنين را دوست داشته باشد مؤمنين هم اورا دوست دارند وبه بيان ديگر از ويژگيهاى علاقه ايمانى اين است كه اين علاقه‏اى كه خداوند در دل مؤمنين قرار داده مانند نورخورشيد ميماند كه زمانى كه نور افشانى مى‏كند همه جا را روشن مى‏نمايد واين نور عشق ومحبتى كه در اثر ايمان خداوند متعال در قلوب مؤمنين قرار داده است به گونه ايست كه نه تنها عشق ومحبت به خداوند متعال را در دل قرار داده بلكه عشق به همه كسانى كه خداوند آنها را دوست دارد در دل او قرار داده است ولذا مؤمنين نه تنها خدا را دوست دارند ونه تنها انبياء واولياء « عليهم ‏السلام »را دوست دارند بلكه هرمؤمنى را دوست دارند واين از امتيازات عشق حقيقى ومعنوى است واين كلام معصوم« عليه ‏السلام »دراينجا روشن مى‏شود: (القلب يهدى الى القلب يميلوا) وچه خوب گفته‏ اند كه:

 

     چه خوش بى مهربانى هردوسر بى   كه يك سر مهربانى دردسر بى 

 نقل ازكتاب  آثار وبركات  عرفان ص 84

دسته ها :

حب ّوبغض

 

    يكى ديگرازثمرات معرفت حب للّه وبغض للّه مى‏باشد.

 

    اهميت حبّ وبغض :

 

    قبل ازبيان مطلب جادارد كه در باره اهميت حبّ وبغض اشاره‏اى شود تا ارزش آن روشن شود ؛ بديهى است زمانى كه قدر ومنزلت وارزش يك امرى معلوم شد، موردتوجه بيشترى قرار گرفته وطالبان حقيقت بهتر وسريعتر به آن مى‏رسند.

 

    بهترين بيانى كه حكايت از اهميت اين معنا دارد رواياتى است كه از حضرات معصومين (ع)خاصه حضرت ختمى مرتبت رسول اللّه « صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله »به ما رسيده است وبه حد تواتر است وجاى هيچ گونه شك وشبه‏اى نمى‏ماند وكسى نمى‏تواند آنها را ناديده بگيرد ويا منكر آنهاباشد چون هم در كتب عامه وهم خاصه آمده است ؛كه به چند نمونه از آن اشاره مى‏شود:

 

    ايمان ؛يعنى حب وبغض

 

    عن الصادق (7)قال: وهل الايمان الا الحب والبغض ثم تلا هذه الاية:(حبب اليكم الايمان)(1)

 

    امام صادق « عليه‏السلام »فرمودند: آيا ايمان چيزى غير از حب وبغض مى‏باشد؟سپس اين آيه كريمه را تلاوت فرمودند.

 

    محبين بدون حساب وارد بهشت مى‏شوند:

 

    رواياتى در فضل متحابين فى الله وارد شده است به اين مضمون كه آنها در سايه عرش الهى به سر مى‏برند بطورى كه به درجه ومقام آنها غبطه مى‏خورند هر ملك مقربى وهر نبى مرسلى ؛ وآنها به سوى بهشت مى‏روند وداخل بهشت بدون حساب مى‏شوند .(2)

 

    افضل الاعمال الحب فى الله والبغض فى الله :

 

    روايت است كه خداوند تبارك وتعالى به موسى (على نبينا وآله وعليه السلام) فرمود: آيا براى من (فقط)عملى را انجام داده‏اى؟عرضه داشت: نماز خواندم وروزه گرفتم وصدقه دادم وتو راياد كردم.

 

    قال الله تبارك وتعالى: واما نماز براى تو برهان وروزه سپروصدقه سايه وذكرنوراست؛ پس چه عملى را براى من انجام داده‏ اى ؟قال موسى :مرا بر عملى كه براى توست راهنمايى كن ؛ قال اللّه (تبارك وتعالى )اى موسى !آيا دوست داشته‏ اى براى من‏ دوستى را وآيا به خاطر من (فقط)دشمن داشته‏ اى‏دشمنى را؟ حضرت موسى ( عليه‏السلام )دانست كه بهترين اعمال (الحبّ فى اللّه والبغض فى اللّه) مى‏باشد.(3)

 

    بيان مطلب :

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1-سورة الحجرات آية(7).اصول كافى كتاب الايمان 24/36

 

2-اصول كافى كتاب الايمان ج 7 ص 171

 

3- الكافى نقل از كتاب دعوات الراوندى

 

(32)

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

    بعد ار آنى كه جايگاه واهميت حبّ للّه وبغض ‏للّه روشن شد وبا استفاده از آيات وروايات معلوم شد كه افضل اعمال حب وبغض براى خداوند تبارك وتعالى مى‏باشد لازم است جهت روشن شدن بعضى ازمطالبى كه در باره اين معنا مى‏باشد اشاره‏اى بشود:

 

    (1) حبّ وبغض فى الله يك موهبتى الهى است كه خداوند تبارك وتعالى به مؤمنين افاضه فرموده است كه به آن عشق وعلاقه ايمانى هم گفته مى‏شود در مقابل علائق طبيعى ودنيوى كه به آن "علائق مادّى" هم گفته مى‏شود واين حبّ وبغض از ويژگيهاى خاصى بر خوردار است كه بعضى از آنها قابل وصف نيست وفقط كسانى مؤمن هستند ومورد فضل ورحمت الهى قرار گرفته‏ اند واز آن بهره مندند به آن امتياز پى مى‏برند؛

 

بقول شاعرشيرين سخن :

 

 

ميان عاشق ومعشوق رمزيست   چه داند آنكه اشتر مى‏چراند. 

 نقل از كتاب آثار وبركات عرفان ص 81

دسته ها :
X