بسم الله الرحمن الرحيم
فرق حبّ وبغض فى اللّه با ساير حبّ وبغضها.
(الف):از امتيازات مؤمنين مىباشد.
بدين معنا كه اگر كسى بخواهد از اين موهبت الهى بر خوردار باشد بايد در سلك متقين قرار بگيرد چون اين امتيازى است كه خداوند به مؤمنين مرحمت مىفرمايد .
(ب)مانند نور(تشكيكى)مىباشد،همان گونه كه نمىتوان براى نور،حدّى را معيّن كرد ،يك شمع نور افشانى مىكند ،خورشيد هم نور افشانى مىكند، هر چه ايمان وتقوابيشتر باشد اين علاقه ومحبت زيادتر مىشود ونمى توان براى او حّدى را در نظر گرفت .
(ج)حبّ وبغض فى اللّه جداى از حبّ وبغض ذوالقربى نيست:
ازجمله امتيازاتى كه مىتوان در اين مقام به آن اشاره كرد؛ جدا نبودن حبّ ذوالقربى از حبّ خداوند متعال
(د)تقواى بيشتر، موجب "حبّ شديد"مىشود؛ چون علاقه معنوى وايمانى نوراست واين نور، به هراندازهاى كه ايمان قوىتر باشد در دلها زيادتر مىشود و هركسى به مقدارايمانى كه دارد از آن نور بهره مىبرد
(ه)تنها گناهومعصيت، اورااز بين مىبرد.
از آن جائى كه پيدايش اين علاقه از ايمان است قهرابا خارج شدن از سلك متقين وروى آوردن به گناه ،ديگر فاسق قابليت داشتن چنين امتيازى را ندارد واين سرمايه بزرگ را از دست مىدهد
(و)حبّ وبغض درقلوب مؤمنين طرفينى مىباشد.
در علائق دنيوى چه بسا هستند كسانى كه دلبستگى زيادى نسبت به شخصى دارند در حالى كه طرف مقابل نسبت به او بى علاقه وبى تفاوت وگاهى از او نفرت دارند؛ چون انگيزهها متفاوت است، اما در علائق ايمانى چون موهبتى است الهى ومقلب القلوب خداوند تبارك وتعالى مىباشد واين علاقه براى ايمان است وچون همه مؤمنين هدف خاصى رادنبال مىكنند ولذا خدواند متعال اين علاقه را طرفينى قرار داده است ؛بلكه اين علاقه به مؤمن، نشان دهنده اين معناست كه خداوند تبارك وتعالى هم آنها را دوست مىدارد ولذا مؤمنين يك ديگر را دوست داشته وخداوند هم مؤمنين را دوست مىدارد.
به قول بابا طاهر:
چه خوش بى مهربانى هردوسر بى كه يك سر مهربانى درد سر بى
(ز)به زندگى معنا ومفهوم مىدهد.
براى هيچ كس اين معنا پوشيده نيست كه انسان اجتماعى است وزندگى اجتماعى زمانى شيرين مىشود كه تعاون وهم كارى در آن باشد واين تعاون زمانى مفيد ومثمر ثمر واقع مىشود كه علاقه به يك ديگر باشد به بيان ديگر روح تعاون وهمكارى بدون علاقه در اجتماع كم اثر ودر بعضى از امور بى اثر خواهد بود وآنچه كه به تعاون جان مىدهد علاقه ومحبت نسيت به يك ديگر داشتن است واين سرمايه در سايه تقوا پيدا مىشود ولذا در اسلام به اين تحابب ودوستى، ارزش خاصى داده شده است واين معنا هم از آيات وهم احاديث اهل بيت« عليهمالسلام » استفاده مىشود.
(ح)وصال به آن موجب خستگى وسردى نمىشود.
درعلائق مادى ونفسانى بعد ازوصال وبرآورده شدن خواهش نفسانى سردى حاصل مىشود؛اما درعشق وعلائق معنوى نه تنها وصال موجب سردى نمىشود بلكه علاقه شديدتر و بيشتر مىشود.
(ط)حبّ وبغض فى اللّه محدودنيست وبراى آن غايت ونهايت وپايانى رانمىتوان در نظر گرفت؛ هرقدر ايما
زيادتر وقوىتر شود اين علاقه زيادتر وشديدتر خواهد شد .
(ى)حبّ وبغض معنوى مطلق است بخلاف حبّ وبغض دنيوى ومادّى؛به اين معنا كه علائق مادى چه بسا در يك مورد خلاصه مىشود به عنوان مثال اگر كسى را به خاطر مال وثروتش دوست دارد،فقط علاقه در همان مال وثروت خلاصه مىشود وچه بسانسبت به موارد ديگرمانند افكار وعقيده وسياست و فرهنگ و..با هم اختلاف داشته وحتى با او در بعضى از مسائل دشمنى هم داشته باشد ؛ اما در علائق ايمانى اين گونه نيست چون اين علاقه از عقيده وايمان سرچشمه مىگيرد وچون در اصول با هم اختلافى ندارند وصراط مستقيم يك راه است وهمه مؤمنين از يك عقيده برخوردارند وپيرو يك كتاب يعنى "قرآن" ويك مذهب حقه يعنى "شيعه دوازده امامى" مىباشند ؛لذااين علاقه در همه موارد ثابت واستوار مىباشد .
(يا) تولّى وتبرّى از خصوصيات حبّ وبغض فى اللّه مىباشد.
(يب)حبّ نفس(خودخواهى)و(خود بينى) در آن معنا ومفهوم نداشته وراه ندارد.
(يج)جان ومال را فداى محبوب مىكند كه در بحث "ايثار وفداكارى"به آن اشاره شده است .
(يد)همراه بااخلاص است ؛ بلكه لازمه آن داشتن اخلاص است ؛چون تااخلاص نباشد از اين امتياز بهرهمند نخواهد شد.
(يه)به جهت خوشنودى ورضاى خدامى باشد.
تَحابُب فىاللّه يادوستى ورزيدن براى رضاى خدا.
قال اللّه تبارك وتعالى : «يااحمد!وجبت محبتّى للمتحابيّن فىّ»= خداوند تبارك وتعالى در شب معراج به پيامبر « صلىالله عليه وآله »فرمود:محبت ودوستى من نسبت به كسانى كه فقط به انگيزه رضاى من به يكديگر مهر مىورزند حتمى است .
نقل از كتاب آثار وبركات عرفان