بسم الله الرحمن الرحيم
(18)بى علاقه بودن به دنيا
يكى ديگر از ثمرات معرفت بى علاقه شدن به دنيا مىباشد، وقتى كه نور معرفت در قلبش تابيد واورا از ظلمات رهائى داد وحقايق را كشف كرد وبه مرحله يقين راه يافت ولذت معنوى رادرك كرد،ديگر به دنيا دل نمىبندد زيرا اومى داند كه دنيابازيچه ودنيا طلبان غافل از اين معنا.
نكته:
براى اهل معنا اين مطلب پوشيده نيست كه منظور از بى علاقه بودن به دنيا به اين معنا نيست كه انسان از آن بهرهاى نبرد وترك دنيا نمايد، دنيا براى انسان مؤمن بهترين موقعيت را ايجاد مىكند به اين معنا كه اگر انسان به كمال ميرسد، واگر به مقام قرب الى اللّه نائل مىشود از بركت همين دنياى مادى مىباشد اگر اولياءاللّه به مقامات عاليه راه پيدا كردهاند به بركت همين عالم دنيااست ولذا دنيا به عنوان مزرعه براى آخرت مهيا شده است قال رسول اللّه « صلىالله عليه وآله »«الدنيا مزرعة الاخرة» اما آنچه كه مذموم است ودر باره آن نهى شده است علاقه به دنيا ودلبستگى به آن ،براى خود دنيا كه متأسفانه بعضى از مردم با اين كه مىبينند كه دنيا به كسى وفا نمىكند وعمر زود گذر است ،اما آنچنان در غفلت به سر مىبرند كه گويا زندگى آنها در دنيا جاودانى است اما مؤمنين والواالباب به حقيقت امر واقفند وهيچ وقت به اين دنيا دل نمىبندند .
دروصف دنيا وبى ارزش بودن دنيا ودلبستگى نداشتن به آن همين بس كه مولا الموحدين اميرالمؤمنين على بن ابى طالب « عليه السلام »مىفرمايد: دنياى شما براى من ازاين كفش وصله شده ،بى ارزش تر است مگر آن كه بتوانم احقاق حقى بنمايم ويا باطلى رادفع نمايم ...
شيخ مفيد(قدس سره )روايت كرده كه مولاى متقيان ،اميرمومنان على بن ابى طالب « عليه السلام » در سفر مكه به جانب بصره كوچ فرمود،به جهت دفع اصحاب جمل نزول اجلال فرموددر ربذه ،حجّاج مكه نيز آنجا فرمود آمده بودندودر نزديكى خيمه آن حضرت جمع شده بودندتا مگر كلامى از آن حضرت استماع كنند ومطلبى از آن جناب استفاده نمايندوآن جناب در خيمه خود بجاى بود، ابن عباس به جهت آن كه حضرت رااز اجتماع مردم خبردهد واورااز خيمه بيرون آورد گفت: رفتم به خدمت آن حضرت، يافتم اوراكه كفش خود را پينه مىزند ووصله مىدوزد، گفتم:احتياج مابه آن كه اصلاح امر ما كنى بيشتر است از آن كه اين كفش پاره را پينه بدوزى، حضرت مراپاسخ ندادتاازاصلاح كفش خود فارغ شد،آن گاه آن كفش را گذاشت پهلوى آن يكتاى ديگرش ومرا فرمود:اين جفت كفش مرا قيمت كن، من گفتم: قيمتى ندارد، يعنى از كثرت اندراس وكهنگى ديگر قابل قيمت نيست وبهائى ندارد، فرمود: بااين همه چند ارزش دارد؟ گفتم: درهمى يا پاره درهمى، فرمود: بخداسوگندكه اين يك جفت كفش در نزد من بهتر ومحبوب تراست از امارت وخلافت شما،مگر اينكه توانماقامه واحقاق حقى كنم ياباطلى رادفع نمايم...(1)
قال اميرالمؤمنين على ( عليه السلام )...«ولالفيتم دنياكم هذه ازهدعندى من عفطة عنزٍ»(2)