معرفی وبلاگ
معارف اسلامی توسط: سید محسن فروغی
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 150080
تعداد نوشته ها : 226
تعداد نظرات : 15
Rss
طراح قالب

                            بسم الله الرحمن الرحيم

 (10)قلب سليم يا مقام تسليم

    يكى ديگر از ثمرات معرفت رسيدن به مقام تسليم است ودر واقع داراى قلب سليم شدن است واين مقام را بالاتر از مقام صبر ورضا وشكر وتوكّل دانسته ‏اند.وكسى كه به اين مقام دست يابد در هيچ امرى چون وچرا نكند ومطيع محض است چه بسا كسانى كه ايمان دارند اما به اين درجه راه نيافته‏ اند وگرفتار هواى نفس وحب نفس هستند در بسيارى از مسائل دچار شك وترديد مى‏شوند وآن علاقه ووابستگى به دنيا اجازه نمى‏دهد كه مطيع محض باشند اما كسانى كه تقوا را پيشه خود كرده ‏اند ودر سلك مؤمنين قرار گرفته ‏اند در اثر ترك گناه ومعصيت به بركت تقوابه اين مقام نائل مى‏شوند كه در برابر احكام الهى تسليم هستند.

 

ولذا در روايت آمده است از "مأمون رقىّ " كه گفت در خدمت آقايم حضرت صادق ( عليه‏ السلام )بودم كه وارد شد "سهل بن حسن خراسانى" وسلام كرد بر آن حضرت ونشست وگفت يابن رسول اللّه از براى شما است رأفت ورحمت وشما اهل بيت امامتيد چه مانع هست شما را كه از حق خود بنشينى، با آن كه مى‏يابى از شيعيانت صد هزار نفر كه مقابلت شمشير بزنند؟ حضرت فرمودند: بنشين اى خراسانى «رعى اللّه حقك»، پس فرمود: اى حنيفه!تنور را گرم كن، پس آن كنيز تنور را گرم كرد كه مانند آتش سرخ شد وبالاى آن سفيد گرديد، آن گاه فرمود اى خراسانى! برخيز ودر تنور بنشين، مرد خراسانى عرض كرد اى آقاى من، يابن رسول اللّه مرا عذاب مكن به آتش واز من بگذر، خدا از تو بگذرد، فرمود: از تو گذشتم، پس در اين حال بودم كه‏ "هارون مكىّ" واردشد ونعلينش را به انگشت سبّابه ‏اش گرفته بود عرض كرد: السّلام عليك باين رسول اللّه ( صلى‏الله ‏عليه‏ و‏آله ) حضرت فرمودند: بينداز نعلين را از دستت ودر تنور بنشين، راوى گفت: كه هارون كفش را از دست انداخت ودر تنور نشست وحضرت رو كرد به مرد خراسانى وشروع كرد با حديث خراسان گفتن، مانند كسى كه‏ آن رامشاهده مى‏كند،پس فزمود بر خيز اى خراسانى ونظر كن به داخل تنور، گفت: بر خاستم ونظر كردم در تنور، ديدم هارون را كه چهار زانو نشسته است، آ ن گاه از تنور بيرون آمد وبر ما سلام كردوحضرت فرمودند: در خراسان چند نفر مثل اين مرد هست؟ گفت: به خداقسم يك نفر نيست. فرمود: ما خروج نمى‏كنيم در زمانى كه نمى‏بينى در آن پنج نفر كه معاضد(بازو) باشند از براى ما، ما داناتريم به وقت خروج .(1)

 

    نكته‏ اى كه از اين حادثه بايد آموخت اين است كه: در ظاهر هردو ادعاى ايمان داشتند وخود را از شيعيان مى‏ناميدند، پس چه شد كه يكى بى درنگ داخل تنور مى‏شود وديگرى چنين جرأتى را در خود نمى‏بيند؟ فرقى كه بين آن دو بود در اين بود كه آن مؤمن واقعى بود ودر اثر تقوا وپرهيزكارى به مقام ودرجه تسليم رسيده بود وباور داشت كه امام وحجة اللّه ( عليه ‏السلام )اطاعتش لازم ودر امتثال امر او هيچ‏گونه آسيبى به او نمى‏رسد.واين از فوائد تسليم بودن است .وباز در روايت آمده است كه شخصى به خدمت امام( عليه ‏السلام ) شرفياب شد وعرضه داشت :اگرشما بفرمائيد نيمى از انار حلال است ونيمى ديگر آن حرام، بدون هيچ ترديدى آن نيمى را كه فرموديد حلال است ،مى‏خورم واز خوردن نيم ديگر آن اجتناب مى‏كنم .    "سفيان بن عبينه" گفت: از امام صادق « عليه‏ السلام »معنى آيه شريفه « الاّ من اتى اللّه بقلب سليم» =«بجز كسى كه با قلب سليم به پيش خداوند آيد»پرسيدم. قال:«القلب السليم الذي يلقى ربه وليس فيه احد سواه. قال: وكل قلب فيه شرك او شك، فهو ساقط. وانما ارادوا بالزّهد فى الدنياليفرغ قلوبهم للآ خرة»:آن حضرت فرمودند: قلب سليم، قلبى است كه خدايش را ملاقات كندودردل او جز خدا نباشد. وفرمودند كه: هر قلبى كه در آن شرك يا شك باشد، ساقط است و(انبياء واولياءخداوند)زهد دنيا را اختيار كردند تا دلشان براى آخرت فارغ باشد.(2)

 

     بعضى از عرفا گويند كه مؤمنين از حكماء نزديك‏تر به مقصد ومقصود مى‏رسند ؛ زيرا كه آنها قدم را جاى پاى پيامبران مى‏گزارندوحكما مى‏خواهند با فكر وعقل خود سير كنند .والبته آن كه تسليم راهنمائى الهى شد از راه مستقيم - كه اقرب طرق است -به مقصود مى‏رسد وهيچ خطرى از براى او نيست .لكن آنكه با قدم خود سير كند چه بسا در هلاكت افتدوراه را گم كند.(3)

 

    بديهى است كه اگر ايمان ضعيف باشد وتقوا نباشد بعد از رسيدن به علم هم حاضر به امتثال امر نيست وبا آن كه علم دارد اما چون معرفت ندارد باز پيروى از هواى نفس مى‏كند وسر پيچى از فرمان الهى ولذا چه بسا حكمائى كه از راه حكمت به بسيارى از حقايق پى بر ده‏ اند اما چون اسير نفس بوده بر خلاف آن چه كه حق بوده عمل كرده ‏اند وپيروى از پيامبران نكرده واگر حكيم الهى ومتدين وپيرو بوده باشد ودر سلك متقين قرار گرفته باشد داراى قلب سليم است وبراى رسيدن به مقصد تسليم محض ومتعبد به تمام معنا مى‏باشد.واگر به دنبال حكمت مى‏رود براى تحصيل علم وآشنائى با معارف است واگر تقوا نباشد خود اين علم وحكمت براى او حجاب ديگرى رامى‏آورد.

اعاذنااللّه من شرور انفسنا.

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1- منتهى الامال ج 2 ص 141

 

2- اصول كافى ج 3 باب الاخلاص ح 5 ص 26

 

3- شرح حديث جنود عقل وجهل ص 402

 

 

 

 

 
دسته ها :
 

                                   بسم الله الرحمن الرحيم

رضا ؛ ثمره معرفت

 

    نكته ومطلبى كه لازم است در اين مقام اشاره شود اين است كه: رضا در واقع ثمره معرفت ومحبت است .

 

    بيان مطلب :

 

    كسى كه تقوا را پيشه كرد ودر سلك متقين قرار گرفت قابليت اين معنا را پيدا مى‏كند كه معرفت باللّه پيدا كند وكسى كه از نعمت معرفت بر خوردار شد در نتيجه ؛ اين موهبت الهى ثمراتى دارد كه از آن جمله مى‏توان ؛ "رضا"را نام برد ،درنتيجه رسيدن به مقام رضا؛هم مجاهدت را مى‏طلبد وبدنبال آن فضل ورحمت وموهبت الهى را به همراه دارد ولكن اين موهبت در معرفت الهى مى‏باشد به اين بيان: كسى كه به معرفت راه يافت ،قطعا از مقام رضا بر خوردار خواهد شد، همان گونه كه اگر نور آمد وفضا را روشن كرد قطعا با وجود نور اشيايى كه در آن جا باشند، ديده مى‏شوند ولذا وقتى كه نور معرفت در دل مؤمن بتابد، در نتيجه ظلمت جهل از آن دل خارج شده وحقايق را مى‏يابد وبعد از رسيدن به حقيقت حالات او تغيير مى‏كند ويكى از آن حالات "رضا" بودن است در مقابل اراده ومشّيت خداوند تبارك وتعالى .

گرچه رضا را مى‏توان از مواهب الهى ناميد ،اما شرط تعلق اين موهبت، مجاهدت وترك گناه ومعاصى مى‏باشد ورسيدن به اين درجه در اثر تهذيب نفس مى‏باشد وبهتر آن است كه اين گونه بيان شود كه رضا ؛ ثمره معرفت است وقتى كه انسان به درجه عرفان رسيد وعارف باللّه شد وبه مقام يقين دست پيدا كرد آن وقت است كه نفس او قابليت اين مقام را پيدا مى‏كند واين موهبت الهى بعد از رسيدن به مقام يقين براى اوكشف مى‏شود و اودر مقام "رضا"قرار مى‏گيرد ودر مقابل اراده الهى ،راضى به رضاى پروردگار مى‏شود ولهذا در روايات شريفه "رضا" را يكى از اركان ايمان قرار داده ‏است .

 

قال اميرالمؤمنين ( عليه ‏السلام ):«الايمان اربعة اركان: الرضا بقضاء اللّه والتوكل على اللّه وتفويض الامر الى اللّه والتسليم لامر اللّه». فرمودند: ايمان داراى چهار ركن وپايه است: رضا به قضا (وحكم) خدا، توكل برخدا، واگذارى كار به خدا وتسليم امر (وفرمان) خدا بودن.( 1)

 

«هرچه از دوست مى‏رسد نيكوست».

 

     روايت شده كه حضرت باقر العلوم ( عليه ‏السلام )در سن كودكى از جابر بن عبداللّه انصارى ( قدس‏ سره )سؤال فرمودكه:چگونه است حال تو؟عرض كرد : فقر را خوشتر دارم از غنى ومن مرض را خوشتر دارم از صحتّ ومرگ را از زندگى خوشتر دارم .حضرت امام محمد باقر( عليه‏ السلام )فرمودند:اما مااهل البيت ،پس هرچه را خداوند عطا فرمايد،مى‏خواهيم،فقر باشد يا غنى يا مرض يا صحت يا موت يا حياة‏وزندگى تمام اينها پس او نزد ما محبوب است (2)

ودر روايت ديگر از حضرت سيدالشهداء( عليه‏ السلام )است: «رضى اللّه رضانا اهل البيت»: رضايت خداوند، رضايت ما اهل بيت است. (3)    در حديث وارد است كه حضرت موسى على نبينا وآله وعليه السلام عرض كردبه خداى تعالى كه :به من ارائه بده محبوبترين مخلوق خود را وعابدترين بندگان خود را. خداوند امرش فرمود كه به قريه اى رود كه درساحل دريااست، كه در آن مكان كه اسم برده شد، اورا مى‏يابد.

    چون به آن مكان رسيد، برخورد به يك مرد زمينگيرداراى جذام وبرصى كه تسبيح مى‏كردخداى تعالى را. حضرت موسى به جبرئيل گفت: كجا است آن مردى كه از خداوند سؤال كردم به من ارائه دهد؟جبرئيل گفت: يا كليم اللّه! آن مرد همين است.فرمود:اى جبرئيل، من دوست داشتم او را ببينم در صورتى كه بسيار روزه ونماز ته جا آورد. جبرئيل گفت:اين شخص محبوبتر است پيش خداوعابدتراست ازبسيار روزه گير ونمازكن .اكنون امر نمودم كه چشمان اوكورشود،گوش كن چه مى‏گويد!پس جبرئيل اشاره فرمود به چشمهاى او، پس فرو ريخت چشمان اويه رخسارش.چون چنين شد، گفت: خداوندا!مرا بر خوردارى كردى از چشمان تا هر وقت خواستى ومسلوب فرمودى از من آنها را هر وقت خواستى وباقى گذاشتى براى من در خودت طول أمل، يا بارّيا وصول!

 

    موسى ( عليه‏ السلام )به او فرمود:اى بنده خدا، من مردى هستم كه دعايم اجابت مى‏شود.اگر دوست داشته باشى دعا كنم خداوند اعضاى تورا به تو رد فرمايد وعلتهاى توراشفامرحمت كند.گفت: هيچ يك از اينها كه گفتى نمى‏خواهم. آن چه خداوند بخواهد براى من ،پيش من محبوبتراست از آنچه خودم براى خودم مى‏خواهم.

 

پس موسى ( عليه‏ السلام )فرمودكه:شنيدم مى‏گفتى به حق تعالى يا بارّيا وصول. اين بروصله چيست؟ گفت: در اين شهر كسى نيست كه اورابشناسديا عبادت كندغيرازمن .موسى( عليه ‏السلام )تعجب فرمودوگفت:اين شخص عابدترين اهل دنياست(4)  

   به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست  

عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست .(5) 

    علماى علم اخلاق براى رسيدن به مقام رضا مبادى خاصّى را بيان نموده ‏اند وبراى آن درجات ومراتبى را ذكر كرده‏ اند.

 

    «يا ايتها النفس المطمئنّة ارجعى الى ربك راضية مرضيّه» اى روح آرامش يافته، خشنود وپسنديده به سوى پروردگارت برگرد.(6)

 

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1- اصول كافى كتاب ايمان وكفر باب 29 ح 5 .

 

2-متن روايت:«كيف تجد حالك؟ قال: أنافى حال الفقراحب اليّمن الغنى والمرض احب ّ الىّ من الصحّة، والموت احب اليّمن الحياة. فقال الامام ( عليه‏ السلام ): اما نحن «اهل البيت» فما يرد علينا من اللّه من الفقر والغنى والمرض والصحة‏والموت والحياة فهواحبّ الينا» جامع السعادات ج 2 ص 285

 

3- بحارالانوار ج 44 ص 367

4- شرح حديث جنود عقل وجهل امام خمينى ( قدس‏ سره ) ص 177نقل از سفينة‏البحارج 1ص 524 باب الرضا.

 

 5-گلستان سعدى ص546، طيبات .

6- سوره فجر آيه 8/27

دسته ها :

                                                            بسم الله الرحمن الرحيم

 (9)رضا

 

    رضا:خوشنود شدن. در مقابل سخط وخشم وغضب .

 

    وثمره اين رضا آن است كه احاطه كند زيادى فضل خدا را.(1)

 

    به اصطلاح اهل تصوف :خشنودى كردن به هر چه از قضاى الهى به بنده رسد وفروتر از اين مرتبه صبر است وبالاتر از اين مرتبه ؛ تسليم(2)

 

    نزد سالكان :رضا ؛ لّذت يافتن از بلا باشد چنانچه در مجمع السلوك گفته ودر اسرار الفاتحه گويد: رضا ؛ خروج است از رضاى نفس ودر آمدن است به رضاى حق.( از اصطلاحات كشف الفنون).

 

    اين اصطلاح عرفانى است ورضا عبارت از رفع كراهت وتحمل مرارت احكام قضا وقدر است ومقام رضا بعد از مقام توكل است.(3)

 

    در اصطلاح عرفا ؛ شادى دل است به آنچه پيش آيد .

 

    هجويرى گويد: اما محاسبيه ؛پيروان حارث بن اسد محاسبى هستند واو نخستين كسى بود كه رضا را از جمله احوال شمرد ؛ نه مقامات وپس از او اهل خراسان قول او؛ واهل عراق خلاف آنرا گفتند     رضا از زهد بالاتر است ؛چه زهد را تمنا در پى اوست ؛ولى رضا را نيست ؛ چون راضى بالاتر از رضا منزلتى نمى‏بيند ؛پس قول محاسبى درست است كه گفت: كه رضا از جمله احوال است واز مواهب ذوالجلال ؛ نه از مكاسب بنده ؛وى گويد: (الرضّا؛ سكون القلب تحت مجارى الاحكام.) وچون دل خداييست نه اكتسابى ؛ پس رضا از احوال است نه مقام، ولى براى روشن شدن مطلب بايد گفت: كه مقام عبارتست از راه طلب وقدمگاه وى اندر محل اجتهاد ودرجه وى به مقدار اكتسابش اندر حضرت حق تعالى است. واما حال: عبارت است ازفضل خداوند تعالى ولطف وى به دل بنده بى تعلق مجاهدت وى .پس مقام؛از جمله مكاسب‏است وحال؛ از جمله مواهب.

(پايان كلام هجويرى ) (4)

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

1- لغت نامه دهخدا نقل از ابوالفضل بيهقى ص 309 چاپ اديب .

 

2- لغت نامه ص481 (آنتدراج) (غياث اللغات).

 

3-فرهنگ علوم عقلى، تأليف آقاى دكترسجادى.

4- لغت نامه دهخدا / نقل از كشف المحجوب هجويرى ص /219

 

 

دسته ها :

                                                        بسم الله الرحمن الرحيم

             السلام عليك يا ابا محمد يا حسن بن علي العسكري

             امام حسن  عسكري (سلام الله عليه ) مظلوم تاريخ

                  (روز بيست وسوم ربيع الاخر قول سوم )

از آن جايي كه اكثر قريب به اتفاق مورخين در طول تاريخ جيره خواران خلفا وحكام جور بوده اند لذا در بارةخاندان عصمت وطهارت (سلام الله عليهم ) كمتر مطلبي را بيان داشته اند ودرمطالبي هم كه ذكر نموده اند اختلاف زيادي مشاهده مي شود  اما وقتي به تاريخ خلفا وسلاطين مي پردازند از تمام خصوصيات زندگاني آنها سخن به ميان آورده حتي از حرمسراهاي آنها هم در تاريخ آورده اند بدون آن كه در بيان تاريخ واحوالات آنها اختلافي وجود داشته باشد شما اگر به تاريخ مرور كنيدخواهيد ديد كه چگونه حوادثي كه در تاريخ اتفاق افتاده است جنگها فتوحات و... بدون هيچ اختلافي ذكر شده است اما در بارة خاندان عصمت وطهارت يا مطلبي بيان نشده است واگرهم بيان كرده اند با اختلافات زيادواكاذيب همراه است حتي در تاريخ ولادت وشهادت آن ها هم اختلافات زيادي وجود دارد  از آن جمله در بارة امام حسن عسكري(سلام الله عليه ) كه اقوال مختلفي ذكر شده است.

اما نكته اي كه در بارة تاريخ ولادت وشهادت آن امام همام لازم به ذكر وجاي تأمل  است  بياني است كه در كتاب حديقه الشيعه    كه منسوب به مرحوم مقدس اردبيلي مي باشدذكر  است :

...تاريخ ولادتش در مدينه طيبه  روز بيست وسوم ربيع الاخرسال 232/هجري وفاتش  در سر من راي تاريخ آن روز جمعه همان روز وهمان ماه در سال /260 هجري  ، مدفن مباركش خانه اي كه والد ماجدش (حضرت امام علي النقي )(سلام الله عليهما )در آن در كنار پدر مدفون است .

نقل از كتاب حديقه الشيعه ص/685

بيان مطلب

نكاتي كه در مقام جاي تأمل است:

1-اين قول فقط در اين كتاب آمده است ودرهيچ كتاب تاريخي ديگري ديده نشده است .

2- مولف  راوي اين مطلب را ذكر نمنموده است .

3- مطالب ديگري را كه در كتاب ذكر كرده با ذكر سند  بيان نموده است .

4- مقدس اردبيلي فقيه ومحقق بوده است اما قداست آن بقدري زياد بوده كه مشهور به مقدس اردبيلي شده است .

5- به اقوال تاريخي ديگري كه در بارة ولادت وشهادت است اشاره اي ننموده است .

حال با حفظ اين مقدمات وبا اختلافي كه در تاريخ وجود دارد وبا دشمنيهايي كه در طول تاريخ مورخين وخلفاي جور نسبت به اهل بيت(عليهم السلام ) از خود نشان داده است احتمال اين معنا مي رود كه اين گونه  بيان، از اين چنين فقيه ومحققي، علي الظاهرعنايت غيبي در آن مشاهده مي شود والله العالم

دسته ها :

                                                                     بسم الله الرحمن الرحيم

     در علم اخلاق ،بحثى را عنوان كرده‏ اند كه آيا"صبر"افضل است يا "شكر"؟

اقوال مختلفى در اين مقام ذكركرده‏ اند، بعضى چنين گفته‏ اند: كه شاكر بودن از صابر بودن دشوارتراست وبعضى عكس آنرابيان كرده ‏اند وبعضى قائل به تساوى هردو مقام هستند وعدّه‏ اى تفصيل قائل شده‏ اند به اختلاف احوال ومرحوم فيض كاشانى ( قدس سره )بيان مبسوطى در مقام دارندكه خلاصه كلام ايشان عبارت است از اينكه:

 

     (حالات افراد متفاوت است براى كسى كه دچار بخل است وعلاقه زيادى به مال دارد انفاق كردن براى او به مراتب از تحمل گرسنگى درروزه گرفتن ‏دشوارتر است،...).(1)

 

    البته اين معنا در مورد افرادى كه گرفتار هواى نفس اماره هستند تمام است اما اين معنا كليت ندارد بلكه هستند كسانى كه در مقام رضا وتسليم هستند وآن چنان نفس خود را سركوب وخود را تسليم حق كرده‏ اند كه آنها در همه حال ،رضا وخوشنودى پروردگار را در نظر دارند وبه جز به رضاى خداوند به چيزى ديگرفكر نمى‏كنند وحب وعشق به معبود علائق مادى را از دل آنها خارج كرده ودر هر حال حاضرند همه هستى خود را فداى او كنند وبالاترين دلبستگى "حبّ نفس" است كه اگر لازم باشد او را براى آنان فدا مى‏كند.

 

    «هر چه از دوست مى‏رسد نيكوست».بيان بيشتر، در مقام رضا معلوم شود.

 

دسته ها :

        بسم الله الرحمن الرحيم   

  در ذيل اين آيه شريفه وروايات مذكوره حضرت امام خمينى ( قدس‏ سره ) مى‏فرمايد:

    واز اين حديث معلوم شود كه باب شكر را نيز حق تعالى خود به روى بندگان باز كند، پس براى اين فتح باى شكر، شكرى لازم است وآن شكر ،خود نعمتى است... نزد ارباب معرفت واضح است، خود شكرولسان وقلب ووجود شاكراز نعم الهيّه است وحقّ شكراو را، احدى نتواند از عهده بر آيد. (1)

 

     از دست وزبان كه بر آيد                      كز عهده شكرش به در آيد(2) 

    اقسام شكر:

 

    (1)شكر به قلب :با شناخت نعمت ودرك اين معنا كه اين نعمت از آن منعم يعنى‏از جانب خداوند تبارك وتعالى مى‏باشد كه درك اين معنا خود شكر است ،واين معنا از روايات اهل بيت ( عليهم ‏السلام )به خوبى استفاده مى‏شود.

 

    (قال الصادق ( عليه‏ السلام ):«من انعم اللّه عليه بنعمة فعرفهابقلبه، فقد ادّى شكرها»(3)=حضرت امام جعفر صادق( عليه‏ السلام )فرمودند: هركه خدابه اونعمتى دهد واو آن رااز دل بفهمد، شكرش راادا كرده است.

 

    (2) شكر به زبان :حمد وثناى خداوند منعم ،دراين مقام روايات زيادى از معصومين ( عليهم ‏السلام ) به ما رسيده است.

 

    امام صادق « عليه ‏السلام » از مسجد بيرون آمدند، ديدند كه مركوبشان گم شده است ،فرمودند:اگرخداآن را به من برگرداند، حقّ شكرش را مى‏گزارم.ساعتى نگذشت كه آن را آوردند. امام فرمودند: «الحمد للّه» شخصى عرض كرد: فدايت شوم مگر نفرمودى حق شكر خدا را مى‏گزارم؟ فرمودند: مگر نشنيدى گفتم «الحمد للّه»؟ (4)

 

     ازاين روايت استفاده مى‏شود كه شكر به زبان ،ذكر مبارك «الحمد لله» مى‏باشد.وبا گفتن همين كلمه حق شكر گزارى خدا انجام مى‏شود.ودر بعضى از روايات آمده است كه براى شكر نعمتهاى الهى چهره روى خاك بگزارد وسجده شكر بجاآورد .وديگر رواياتى كه به جهت اختصار ذكر نشد.

 

    (3) شكر به جوارح :وآن اطاعت از منعم مى‏باشد به آنچه كه از او خواسته است از انجام دادن واجبات وترك محرّمات. وچه بسيار مى‏شود كه خداوند منعم از اين راه بندگانش را امتحان مى‏كند وچه بسااين امتحان از آزمون در برابر مشكلات ودردها وناملايمات به مراتب دشوارتر باشد ؛ زيرا غالبا در مقابل نعمتها احساس مسئوليت نكرده وگويا در مقابل نعمتهاى الهى هيج وظيفه‏ اى ندارند ودر نتيجه ازشكر آن نعمتها كه عمل به جوارح است سرپيچى كرده و انجام نمى‏دهند وغافل از نعم الهى بوده ودر نتيجه غافل از شكر نعمت ازمنعم هستند،شاهد براين معنا در داستان حضرت سليمان ( عليه ‏السلام )در آوردن تخت ملكه سبأ آمده است كه فرمودند: «هذا من فضل ربى» ليبلونى»:= اين (قدرت وتوان )از فضل پروردگار من است، از جهت اين كه مرا امتحان كند كه در باب صبر به آن اشاره شد.

1- شرح حديث جنود عقل وجهل ص /90/189

 

2-گلستان سعدى ص69

 

3- اصول كافى ج 3 ص 151/ح 15

 

4- عن حمادبن عثمان قال: خرج ابوعبداللّه (ع) من المسجد، وقد ضاعت دابّته، فقال: لئن ردهااللّه علّى لاشكرنّحق شكره قال: فما لبث ان اتى بها، فقال: «الحمد للّه» فقال له قائل :جعلت فداك اليس قلت: لاشكرنّاللّه حق شكره؟ فقال ابوعبداللّه (ع): الم تسمعنى قلت: «الحمد للّه» ؟اصول كافى ج 3 ص 152 ح 18كتاب الايمان والكفر (باب الشكر)

دسته ها :
 

                             بسم الله الرحمن الرحيم   

آيات زيادى در باره شكر نازل شده است كه بيانگر اين معنا ست كه تنها مومنين ومتقين شاكرند در بعضى از آيات آمده است :عده كمى از بندگان شكورند ودر بعضى از آيات آمده است كه بيشتر مردم شاكر نيستند.

 

    دليل آن روشن است ؛ زيرا تا معرفت نباشد قدر دانى نمى‏شود(2) واز آن جائى كه درجات معرفت منعم ومعرفت نعم وبه حسب اختلاف مراتب كمال انسانى متفاوت وداراى مراتب مختلف است ، لذا هرچه معرفت بيشتر باشد قدردانى بيشتر مى‏شود ولذا انبياء، خاصّه خاتم الانبياء( صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله )وائمه معصومين ( عليهم‏ السلام )شاكرترين بوده‏ اند واز آنجائى كه مؤمنين واولوالباب واولياءخدا،اندكند ،در نتيجه اهل معرفت كم وقليل هستند وقرآن هم مى‏فرمايد: «وَقَليلٌ مِن عِبادِىَ الشَكُور» .وچون با داشتن تقواى الهى مى‏توان به معرفت رسيد وشاكر بودن، بدون معرفت نمى‏شود ،لذا در قرآن سفارش به تقوا مى‏كند تابه وسيله تقوا ،معرفت منعم حاصل شودوبا رسيدن به معرفت منعم بتواند معرفت به نعمت هاى منعم پيدا كند؛ زيرا غافل از منعم ونعمتهاى آن شاكر وقدردان نيست ؛زيرا لازمه شاكر بودن معرفت است وكسى كه تقواندارد، معرفت ندارد ،ولذااز اين امتياز محروم است ،چه بسا انسان آلوده غافل ازمنعم، هر نعمتى را به موجودى نسبت مى‏دهد وچشم اميدش دائما به اهل دنيا باز ودست طمعش به فقرائى چون خودش، دراز است انسانى كه حجاب ظلمت اورا فرا گرفته وغافل از منعم واقعى مى‏باشد ،عمرى در نعمتهاى بى منتهاى حق غوطه خورده واز رحمتهاى بى كرانش بهره برده؛ اما ولى نعمت خود را نشناخته وكور كورانه از ديگران ستايش مى‏كند!آرى، شكر مخلوق از وظايف حتميّه است چنان چه از رسول اللّه ( صلى‏الله‏ عليه ‏و‏آله )به اين مضمون حديثى نقل شده :«من لم يشكر الناس لايشكراللّه»(3) لكن از آن جهت كه آنها وسائط نعمت ورحمت هستند، نه آن كه با شكر آنها، از رازق وخالق حقيقى غافل باشد كه در اين صورت كفران نعمت ولى نعمت است .پس در نتيجه روشن شد كه شاكر بودن از ثمرات معرفت واز امتيازات مؤمنين به شمار مى‏رود.وهم چنين از بعضى از روايات استفاده مى شود كه باب شكر را خداوند به روى بندگانش باز مى‏كند: قال رسول اللّه « صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله »: «مافتح اللّه على عبدباب شكرفخزن عنه باب الزياده»پيامبر اكرم ( صلى‏الله ‏عليه ‏و‏آله )فرمودند: خدا بر بنده ‏اى در شكر رانگشايد كه بر وِى در زيادتى وافزايش رابسته دارد.

 

    قال اميرالمؤمنين ( عليه ‏السلام ): «ما كان اللّه ليفتح على عبدٍباب الشكرويغلق عليه باب الزياده»:اميرالمؤمنين على ( عليه‏ السلام )فرمودند: خدا به روى بنده ‏اى باب شكر وسپاسگزارى را باز نمى‏كندكه در افزايش را به روى اوببندد.(4)

 

    از اين روايات استفاده مى‏شود كه باب شكر را نيز حق تعالى خود به روى بندگان باز كند وبه روى هر كس كه باب شكر را باز كرد باب زيادت را نيز باز كند ،چنانچه در قرآن شريف نيز مى‏فرمايد: «لَئِن شَكَرتُم لاَِزيدَنَّكُم»:اگر مرا شكر گزار باشيد، بر نعمت شما مى‏افزايم .(5)

 

     شكر نعمت، نعمتت افزون كند   كفر نعمت از كَفَت بيرون كند.

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1- شرح جنود عقل وجهل ص 182

 

2- اصول كافى باب شكر ح 1

 

3- شرح حديث جنود عقل وجهل (اما م خمينى( قدس‏ سره )ص 188/ايشان چنين فرموده اند :كه اين عبارت «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق» در هيچ يك از جوامع حديثى يافت نشد، ولى شبيه به آن، بدين گونه از پيامبر اسلام ( صلى‏الله عليه‏ و‏آله )نقل شده: «من لم يشكر الناس لايشكر اللّه» به نقل از كنز العمال ج 3 ح 6443 .

 

4- نهج البلاغه، مرحوم سيد رضى ،ص 758 ش 420

 

5- سوره ابراهيم آيه 7

دسته ها :

(8) شكر

 

يكى ديگر از ثمرات معرفت ،شكراست.

 

    فَأتَقُوا اللّه لَعَلَّكُم تَشكُرون (2)= تقوا را پيشه كنيد ،باشد كه شكر نعمتهاى خدا،به جاى آريد.

 

     وَقَلِيلٌ مِن عِبادِىَ الشَّكور(3)= از بندگان من عدّه قليلى شكر گزارند.

 

     اِنَّ اللّهَ لَذُو فَضلٍ عَلَى الّناسِ وَلكِنَّ اَكثَرُهُم لا يَشكُرون (4)= خداوند نسبت به همه مردم فضل و( احسان وبخشش) دارد، اما اكثر آنها سپاسگزارى نمى‏كنند.

 

    بعضى از علماى اهل لغت گفته‏اند:

 

     «شكر عبارت است از: مقابله نعمت با قول وفعل ونيّت .(5)

 

    از براى آن سه ركن است:

 

    اول: معرفت مُنعِم وصفات لايقه به او ومعرفت نعمت.

 

    دوم: حالى كه ثمره اين معرفت است. وآن خضوع وتواضع وسرور به نعم است، از جهت آن كه دالّ بر عنايت منعم است.

 

    سوم: عمل است كه ثمره اين حالت است وعمل بر سه قسم است:    «قلبى» وآن قصد به تعظيم وتحميد وتمجيد منعم است و«لسانى» اظهار اين مطلوب ومنظر است به تحميد تسبيح وتهليل و«جوارحى»وآن استعمال نعمتهاى ظاهره وباطنه حق است در طاعت او».(6)

 

    نظر حضرت آية الله العظمى امام خمينى ( قدس‏ سره ):

 

    «شكر عبارت است از: قدر دانى نعمتهاى منعم ،واين معنا در مملكت قلب به طورى ظاهر شود ودر زبان به طورى ودر جوارح به طورى واين قدردانى متقوم

 

 است به معرفت منعم ونعمت او،».

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1- شرح منازل السائرين باب الاستقامة ص 167 «استقامة كل شى: ثباته وقوته وبقاؤه»...

 

2-آل عمران آيه 123

 

3-سوره سبأ آيه 13

 

4-سوره يونس آيه 60

 

5- لسان العرب ج 7 ص 170

 

6- شرح جنود عقل وجهل نقل ازالمحجة البيضاء ج 7 ص 151-144

 


 

دسته ها :

    بسم الله الرحمن الرحيم

(7) استقامت:

 

     يكى ديگر از ثمرات معرفت استقامت ومقاومت در دين است وهيچ قدرتى نمى‏تواند در او تزلزلى ايجاد كند ؛ زيرا كه قلب اوبه نور معرفت روشن شده است وهيچ شكى در خود راه نمى‏دهد وآن چه كه موجب سستى وتزلزل مى‏شود، نداشتن معرفت است وقتى در اثر تقوا وپر هيز كارى واجتناب از محرّمات نور ايمان كه همان معرفت است در قلب او تابيد ،ديگر هيچ قدرتى او را از پاى در نخواهد آورد ودراين زمينه آيات وروايات فراوانى از معصومين( عليهم ‏السلام ) به ما رسيده است كه مؤيد اين معنا مى‏باشد .

 

    «اِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللّه ثُمَ استَقاموا فَلا خوفٌ عَلَيهم وَلاهُم يَحزَنون =(1)

 

    كسانى كه گفتند: «پروردگار ما «اللّه» است»، سپس استقامت كردند،نه ترسى براى آنان است ونه اندوهگين مى‏شوند.

 

    «اِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُنَا اللّه ثُمَ اَستَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَة اَلاّ تَخافُوا وَلا تَحزَنُوا وَاَبشِروا بِالجَنَّةِ اَلّتى كُنتُم تُوعَدون...وَما يُلَقّها اِلاَّاَّلذينَ صَبَرواوَما يُلَقّهااِلاّذوحَظٍّ عَظِيم (2)=قطعاكسانى كه گفتند «پروردگار ما «اللّه»خداوند يگانه» است سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوندكه: نترسيدوغمگين نباشيد وبشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است...و(ليكن) به اين مقام بلند كسى نمى‏رسد ،جزآنان كه (در راه دين دارى )ومقام صبر،صاحب "حظ ّ"بزرگ شدند.

 

    قال اميرالمؤمنين ( عليه‏ السلام ):«المؤمن كالجبلّ الراسخ لا يحرّكه العواصف» .=مومن، مانند كوه محكم مى‏باشد كه باد در او هيج اثرى ندارد واو را از جاى حركت نمى‏دهد.

 

     و حديث ديگرى از امام جعفر صادق ( عليه ‏السلام )روايت شده است كه:...«فانّ المؤمن اعزّ من الجبل، يستقل منه بالمعاول، والمؤمن لا يستقلّ‏ من دينه‏ بشى».(3) :مؤمن از كوه محكم ‏تر است ؛زيرا كوه (با كلنگ وامثال) آن جدا مى‏كنند،اما مؤمن رابا هيچ وسيله (ونيرووقدرتى) نمى‏توانند از دين او كم كنند.

 

    عن ابى عبداللّه ( عليه‏ السلام )قال :انّ المؤمن اشدّ من زبرالحديد انّ الحديد اذادخل النّار تغيّر، انّ المؤمن لو قتل ثمّ نشر ثم قتل، لم يتغيّر قلبه».(4)مومن از آهن محكم‏ تر است ؛ زيرا آهن را اگر داخل آتش قرار دهند تغيير مى‏كند امااگر مومن را بكشند سپس زنده شود دو باره او را به قتل برسانند درقلب او هيچ تغييرى پيدا نمى‏شود.

 

    از جمله امتيازات استقامت:

 

    (الف):حفظ دين است از وسوسه هاى شياطين انس وجنّ وهواى نفس واين خود موجب نجات است .

 

    (ب) :استقامت در دين، موجب دفع هر گونه شك وترديد است به اين معنا كه تا مؤمن به مقام يقين واطمينان نرسد به اين مقام نائل نمى‏شود؛ زيرا با وجود شك وترديد ،نوبت به استقامت نمى‏رسد، لذا مقاومت در صورتى است كه جاى شك وترديد وابهامى، نباشد

 

    (ج):استقامت در دين ،ترس ووحشت را از دل بيرون مى‏كند. (طبق آيه شريفه)

 

    (د):استقامت در دين، شجاعت آفرين است.

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1- سوره احقاف آيه 14

 

2- سوره فصّلت آيه 30و35

 

3- بحارالانوار طبع بيروت ج 97 ص 92 ح 89 نقل از مشكاة الانوار.

 

4- بحارالانوار ج 64 ص 303 نقل از كتاب صفات الشيعة مرحوم شيخ صدوق ( قدس‏ سره ).

 


 

--------------------------------------------------------------------------------

 

    (ه):استقامت در دين ،مانند روح وجان، نسبت به بدن است وموجب ثبات وقوت وبقاء دين مى‏باشد.

 

    در مقام،صاحب كتاب منازل السائرين «ابى اسماعيل عبداللّه انصارى( قدس‏ سره ): استقامت را به روح تشبيه كرده است ومرحوم عبد الرزاق كاشانى( قدس‏ سره )در شرح آن ،اين گونه مى‏فرمايد كه: «استقامت در هر امرى ،موجب ثبات وقوت وبقاء آن مى‏باشد .ودر توضيح كلام ايشان علّت تشبيه به روح را اين گونه بيان داشته‏ اند كه:همان گونه كه به وسيله روح بدن تقويت وثابت وباقى مى‏ماند واگر روح از بدن مفارقت كند بدن متلاشى شده وفانى مى‏شود استقامت هم اگر در دين نباشد موجب هلاكت ونابودى است وبا وجود استقامت ،دين ثبات پيدا مى‏كند وقوى مى‏شودوباقى مى‏ماند...(1)

 

    (و):با استفاده از آيات مذكوره، كسانى كه در دين مقاومت كنند واستقامت در دين داشته باشند،قطعااهل بهشت مى‏باشند.

 

دسته ها :

    بسم الله الرحمن الرحيم

درباره صبر ؛آيات وروايات زيادى وارد شده است كه در آنهاامربه صبر شده است كه به بعضى از آنها اشاره شد.

 

    واما نكاتى كه در اين مسئله بايد مورد عنايت قرار گرفته ودر آن تأمّل شود، عبارتند از:

 

    الف: آيا صبر از مقامات است يا از حالات؟

 

    ب: آيا عنايت وفضل ورحمت الهى ،بعد از صبر نمودن ،شامل صابرين مى‏شود، ويا اينكه از ابتدا؛بافضل ورحمت وعنايت پروردگار همراه است؟

 

     ج: آيا همه مردم مى‏توانند صابر باشند، يا تنهامؤمنين از اين امتياز بر خوردارند؟

 

    با استفاده از آيات مذكور روشن شد كه صبر از مقامات وكمالات وجودى است واز امتيازاتى است كه خداوند به مؤمنين عطا فرموده است ،اگر چه خداوند امر به صبر كرده وچنين فرموده كه با صابرين است امااضافه مى‏كند كه صبر از اوست «وَما صَبرُكَ اِلاّ بِاللّهِ»(2) واين همان امتيازى است كه او ابتدابه مؤمنين داده وباصابرين مى‏باشدواگر كسى خواسته باشد كه از اين موهبت الهى بر خوردار شود بايد در سلك مؤمنين در آيد.) (3)

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1- سوره توبه آيه 18

 

 

2-بحار ج 3 ص 14 ح 37

 

3-سوره نحل آيه 127

 

4- لازم به ذكر داستانى آموزنده از مرحوم والد( قدس‏ سره )در اين مقام است، ايشان دچار بيمارى صعب العلاجى شدند كه پزشكان از درمان او عاجز، به طورى كه حدود دوسال قادر به خوابيدن به پهلو نبودند ودرد زيادى را متحمّل مى‏شدند ،اما وقتى دوستان به عيادت ايشان مى‏آمدند واز ايشان دلجوئى مى‏كردند، در بر خورد با دوستان بسيار شاكر وراضى از موقعيت خود بودند نه تنها هيج جزع وفزعى نداشتند بلكه شادمان وخوشحال از اين حال ووضعيت بودند واين حالت براى حقير بسيار موجب تعّجب بود ولذا در يك فرصتى كه تنها بودند،به ايشان عرض كردم كه با اين درد ورنج فراوان اين برخورد بانشاط وشادمانه كه گويى اصلاً دردى درشماوجود ندارد چگونه است؟ جمله‏ اى كه ايشان در پاسخ فرمودند بسيار قابل تأمل است فرمودند: هميشه آرزو داشتم كه معرفت من زياد شود واز دوستان در خواست مى‏كردم كه براى من از خداوند متعال طلب معرفت كنند حتى بعضى از دوستان كه به حج مشرف مى‏شدند از آنها مى‏خواستم كه درروز عرفه،در سر زمين عرفات از خداوند مبارك وتعالى براى من طلب معرفت كنند، حال مى‏بينم كه گويادعاى دوستان ومؤمنين در حق من مستجاب شده است ،زيرااحساس مى‏كنم كه اين مشكلات مرا به خداوند متعال نزديك مى‏كند، درواقع اين خواسته خود من بوده است، لذا نه تنها از اين بيمارى واين دردناراحت نيستم بلكه خوشحال هستم چون اين حالت معرفت من را زياد مى‏كند.«طوبى له ثم طوبى له».

 

دسته ها :

                                 بسم الله الرحمن الرحيم   

تبصره:

 

    بعضى براين باورند كه خشكسالى ،نقص اموال وور شكستگى وبيمارى...علائم غضب الهى است ،به اين معنا اگر خسارت وضرروزيانى متوجه فردى شد اين حكايت از اين معنا دارد كه او مورد غضب الهى واقع شده است حتما در اثر ارتكاب گناه ومعصيت به اين بلا گرفتار شده است واگر انسان وارسته‏اى بود دچار بيمارى وقرض و...نمى‏شد!

 

     البته نا گفته نماند كه ممكن است در بعضى از موارد اين گونه باشد ،اما اين طور نيست كه كليّت داشته باشد وهر كسى كه دچار مشكلى شد اورا متّهم به فسق نمود وگرفتاريهارا حمل به عصيان كرد بلكه با استفاده از اين آيه كريمه روشن شد كه كسانى كه مؤمن هستند دچار اين مشكلات شده واز اين طريق مورد امتحان قرار مى‏گيرند وبه درجات عالى راه مى‏يابند واين معنا در حوادث طبيعى مانند خشكسالى وسيل وزلزله وطوفان...صدق مى‏كند چه بسا در جامعه‏ اى كه مؤمنين باشند امااين گونه حوادث رخ دهد ومؤمنين از اين طريق مورد آزمايش قرار گيرند،و لذا اين گونه حوادث براى مؤمنين رحمت وبراى فاسقين عذاب مى‏باشد ؛مؤمنين در مقابل اين سختيها صبر كرده واز صلوات ورحمت الهى بر خوردار مى‏شوند ودر نتيجه به درجه مهتدين نائل آمده وديگران كه در اين مصيبت گرفتارند واز ايمان بهره اى نبرده ‏اند ورفتارشان موجب خشم وغضب الهى شده است براى آنان بلا خواهد بود.

 

دسته ها :
X